دانلود رمان نقطه کور pdf از دلآن برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره خاموش میشه؟…
بدون برداشتن دعوتنامه به سختی به سمتی که منشی راهنمایی کرد قدم برمیدارم. قدم های سنگینی که قصد کمک کردن نداشتن، قدم هایی که هر کدوم خاطراتی رو جلوی چشمام زنده می کردن. خاطراتی به تلخی زهر که آروم آروم جونم رو می گرفتن. جلوی در بزرگ چوبی که تابلوی پلکسی روی دیوار مشخص می کرد اتاق کنفرانسه، نفس عمیقی میکشم. چشمام رو می بندم.
قبل اینکه فرصتی برای برگشت دوباره خاطرات به ذهنم بدم با تقه ای، در اتاق رو باز می کنم و وارد میشم. اتاق بزرگی بود؛ با میز بزرگ بیضی شکل وسط و صندلی های چیده شده دور میز. تقریبا چهل تا پنجاه نفر دور میز نشسته بودن که با وارد شدن من سر ها به سمت من برگشت. از بین اون همه آدم، فقط چند چهره ی آشنا که از اعضای تیم خودمون بودن دیدم.
بی توجه روی اولین صندلی خالی میشینم و به ساعتم نگاهی می ندازم، پنج دقیقه به پنج بود.پنج دقیقه تا شروع جلسه کمی طول کشید تا حضور من هم عادی بشه و جمع به حالت قبلی خودش برگرده که در باز و زن و مردی وارد میشن. میشناختمشون! خیلی هم خوب میشناختمشون… با لبخند سلام میکنن و هر دو نزدیک به صندلی هیی که راس میز بود میشینن….