دانلود رمان دشمن جون pdf از فاطیما (فاطمه حیدری) برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
طناز بزرگ زاده سرکش ترین دختر فامیله. دختری که بر خلاف قوانین خونه با پسر عموش میره استخر. تو نوجوانی تیپ پسرونه میزنه و میره موتور سواری. وسط مجلس روضه خونی آقاجونش با پسرای هیئت رل میزنه. پدر بزرگ طناز تصمیم میگیره نوهی سرکشش رو برای دانشگاه بفرسته رشت پیش پسر خونده خودش یعنی سید مهدیار میران، افسر نیروی دریایی که خشن ترین مامور پلیس….
دست هام عرق کرده و هر بار برای پاک کردنش دامنم رو تو مشت مچاله میکنم. دهنم خشک شده و حس میکنم یک قلوه سنگ توی گلوم انداختن. مغزم فرمان میده در رو بزنم ولی قلبم با این کار راضی نیست. نمیدونم تا کی باید جنگ بین احساسات متضادم رو تحمل کنم. آخرش که چی؟ باید این کار رو میکردم. وقتی چشم باز می کنم روی تختی هستم که مال من نیست.
سرم بدجوری درد میکنه و حس میکنم یک وزنه صد کیلویی روی قلبمه، حالت تهوع شدیری هم دارم. از جا بلند میشم، طول میکشه تا همه چیز رو به خاطر بیارم. من توی اتاق مهدیار بودم، بعد سبحان اومد و… وای وای کم کم داره همه چیز یادم میاد، اون عوضی ها من رو دزدیده بودن؟ نکنه مهدیار قاچاقچی یا خلافکاره؟ چرا باید خودش رو جای یک بیمار بزنه و بیاد خونه باغ؟
در اتاق باز میشه و مهدیار و سبحان میان داخل. -شما ها به چه جرعتی منو آوردید اینجا؟ ببینم خدا و پیعمبر سرتون نمیشه؟ انسانیت ندارید چرا منو دزدید؟ حتما یک نقشهای دارید که لو رفتید! جلوی مهدیار میرم و زل میزنم توی چشم های فراریش: چیه جرعت نداری نگاهم کنی؟ خیلی دو رویی مهدیار، جلوی ما ادعای خدا و پیغمبرت میشد و از پشت داشتی…