دانلود رمان نیم رخ pdf از عادله حسینی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
شیوا دختری که مادرش رو تو یه تصادف از دست داده و حالا از پدر مریضش پرستاری می کنه دختر داستان در یک آموزشگاه نقاشی تدریس می کند و با ورود یک دختربچه کارآموز به آموزشگاه مسیر زندگی شیوا عوض میشه… پایان خوش
با لذت به معماری بی نظیر سالن نگا ه میکنم. سالن اصلی تئاتر شهر، جز آثاری بود که هر بار برای دیدنش اشتیاق بار اول را داشتم این سالن با قدمت و معماری خاصش همیشه من رامجذوب می کرد. نگار در کنارم قدم بر می دارد و بر خلاف من به جای لذت بردن از این معماری بی نظیر دلایل نارضایتی اش را از نمایش یک به یک نام می برد: ببین هر چقدر که تو و احسان بگین من قانع نمیشم!
یه اثر وقتی درامه که روی تماشاچی اثر کنه اشکش رو دربیاره یا حداقل متاثرش کنه اینکه موضوع فقره اما احسان تمام مدت داره تخمه میشکنه و تو سرت تو گوشیه یعنی چی؟ یعنی کارگردان اسم و رسم دار مملکت گند زدی! چه اصراری داری وقتی توانایی نداری صحنه رو اشغال کنی؟ برو کنار میدون رو بده دست چهار نفر که یه حرفی برای گفتم دارن! سرم را بیشتر به راست می چرخانم.
تا به بهانه ی دقت به اطراف، متوجه لبخندم نشود. واقعا این درجه از عصبانیتش را درک نمی کردم. بار اولی نبود که ناراضی از سالن بیرون می آمدیم! شالم را باز می کنم. یک لبه اش را صاف بالا می آورم و بر روی شانه ام می اندازم. دو پسر از رو به رو به سمتمان می آیند. نگاه یکی از پسرها بر روی گردنم می نشیند. از نگاه خیره اش شالم را تنگ تر می کنم. از کنارم که می گذرد چشمکی نثارم می کند….