دانلود رمان مهتاب در مه pdf از محبوبه دهقانی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
مهتاب دختری شاد و سر حالیه که تویه خانواده آزاد بزرگ شده؛ اما یه چارچوبهایی رو دارند و به اون پایبندند. از طریق صفحات مجازی با پسری آشنا میشه که این آشنایی با عث دگرگون شدن زندگی مهتاب و اطرافیان میشه! زندگی دست رنج اتفاقات است. اتفاقاتی چون عسل شیرین و چون زهر تلخ! شاید بعضی آدما نیاز به تلنگر داشته باشند و بعضی دیگر پتک محکم! اصل برگشت به واقعیتهاست! زندگی میگذرد، حال تو را که چگونه گذری زین زندگی…
لای چشمام رو باز کردم. یه خمیازه بلند کشیدم. کش و قوسی به بدنم دادم. نیم خیز شدم و نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم که ساعت هفت رو نشون میداد. سرجام نشستم. این بار نشسته کش و قوسی به خودم دادم. آخیش حال اومدم. نمیدونم چرا اینقدر بدنم کوفته است. تشک و پتو رو تا کردم و توی جای رخت خوابی گذاشتم. از اتاق اومدم بیرون. رفتم سمت دست شور و دست و صورتم رو شستم. بعد از اتمام کارم اومدم بیرون و واردآشپزخونه شدم.
-سلام
مامان و بابا و مهشید جواب سلامم رو دادند. نشستم سر سفره کنار مهشید. یه نگاه به همشون کردم گفتم:
-پس مهران کوش؟
مامان: رفت سر کار.
-وا! به این زودی؟
مامان: اگه یه نگاه دقیق به ساعت بندازی میبینی همچین زودی هم نیست. بچهام اگه تا الان صبر کنه تا بخواد به شرکتشون برسه دیرش میشه.
شروع کردم صبحونه خوردن. مهشید یه لقمه بزرگ گرفت، با عجله خداحافظی کرد و رفت دانشگاه. رو به بابا کردم:
-خواستید برید سرکار منم باهاتون میام.
بابا چون لقمه تو دهنش بود با حرکت سرش جوابم رو داد.
مامان: کجا میخوای بری؟
-میرم یه سر تو بانک، ببینم بعد از یک سال پادویی وامم جور شده یا نه؟
بعداز خوردن صبحانه رفتم تو اتاقم و طبق معمول آیینه دایره شکل روی دیوار رو برداشتم و گذاشتم روی پام. شروع کردم به آرایش کردن. یه آرایش ملیح کردم. موهام رو شونه زدم. موهای پشت سرم رو جمع کردم، کلیپس بزرگم رو برداشتم و بهش زدم. موهای جلوی سرم رو یه طرف شونه زدم و ریختم تو
صورتم…