پست های ویژه
دانلود رمان شقایق pdf از مهدیه عشرتی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
وارد خانه که شدم بوی غم را با تمام وجود حس کردم. از در و دیوار خانه غم می بارید. خانه ای که روزی محیط گرم و شاد آن زبانزد خاص و عام بود، حالا با غباری از غم تیره به نظر می رسید. هنوز کاغذهای رنگی و گل های سرخی که به مناسبت بیستمین سال تولد هدیه به دیوار نصب شده بود خودنمایی می کرد. دوباره خاطرات آن شب به ظاهر خوب و شاد جلوی دیدگانم جان گرفت. شبی که فاجعه ای دردناک را در خود پنهان کرده بود…
بی اختیار اشکهایم پهنای چهره ام را مرطوب ساخت. به اطرافم نگاه کردم. در گوشه ای از اتاق مادر هدیه بر سر و روی خود می کوبید و گریه می کرد. سحر و سارا هر کدام بی صدا می گریستند. ظرف های نشسته و فرش هایی که پر بودند از نقل های رنگی، که به مناسبت تولد هدیه خریداری شده بود. به محض اینکه وارد اتاق شدم رویا به طرفم دوید. خودش را در آغوش من رها کرد و با صدای بلند شروع به گریستن کرد. صدای گریه من و رویا در هم آمیخت.
کودک سحر در حالی که از این فضای غم انگیز، ترسیده بود، گریه می کرد و سراغ خاله را از مادر می گرفت. رویا را به گوشه ای از اتاق بردم و او را آنجا نشاندم. نگاهی به اطراف انداختم. گل های روی در و دیوار و گل های درون گلدان پژمرده و خشک شده بودند. نگاهی به مادر هدیه انداختم، دیگر گریه نمی کرد. به نقطه ای خیره شده بود و هیچ نمی گفت.
ظرف ها را از روی میز برداشتم و به طرف آشپزخانه رفتم. هنگامی که از آنجا بیرون آمدم برای اینکه کمی مادر و خواهران هدیه را آرام کنم سعی کردم تمام چیزهایی را که یادآور آن حادثه تلخ بود از اطراف جمع کنم. نگاهم که به اتاق هدیه افتاد بی اختیار وارد اتاق شدم و در را پشت سرم بستم. نگاهی به اطراف اتاق انداختم. به هر جای آن که نگاه می کردم هدیه را با لبخندی شیرین روبه روی خود می یافتم و این تصور عذابم می داد.
