پست های ویژه
دانلود رمان غروب تماشایی pdf از نینا رها برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
از موقعی که یادم میاد من تو خونه ی عمه ام بزرگ شدم. عمه ی من ۴ تا فرزند داشت که بزرگترین آنها محمد رضا است که صاحب ۲ فرزند به نامهای نسترن و نیما است. پسر دومی عمه بردیا یک روز قبل از اینکه من بدنیا بیام در سن ۱۱سالگی برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت. شقایق و شبنم۲دختر ۲قلو عمه که ۳سال از من بزرگتر بودن تو خانهٔ…
تو خانهٔ خیلی زیبای عمه که در شمال شهر تهران واقع بود زندگی میکردیم. شوهرعمه من که ۶سال پیش بر اثر بیماری قلبی فوت کرد. از اون زمان محمد رضا در کنار ما در خانهٔ عمه سکونت کرد.
-النا ,النا ,دختر چقدر میخوابی پاشو شب شد دیگه الان که همهٔ مهمون ها بیان.
این صدای شبنم بود که طبق معمول مثل ساعت کوکی همه رو بیدار میکرد. با این که خیلی خوابم میامد ولی بلند شدم لباسامو مرتب کردم و رفتم پائین.
-سلام عمه خوشگلم صبح قشنگتون بخیر…
عمه: سلام به روی ماهت…
-عمه حتما خیلی هیجان دارین چون میخواین بعد از ۱۶سال پسرتونو ببینید…
در حالی که اشک در چشمنش بود گفت: آره عمه انشاالله مادر میشی میفهمی من در این ۱۶سال چی کشیدم.
در حالی که کنارش ایستاده بودم بوسه ای از لپش گرفتم و گفتم: الان که داره میاد دیگه باید خوشحال باشید…
عمه: همینطوره قند عسل بیا صبحونتو بخور که باید آماده بشیم بریم فرودگاه….
با به یاد آوری که باید برم فرودگاه دلم گرفت. چون دوست نداشتم برم و گریه زاری بقیه رو ببینم. کلا من دختر بی احساسی بودم بر خلاف دوستم که با دیدن هر چیزی اشکش در میاد یا با گفتن دوستت دارم از هر پسری عاشق بشم. من با اینکه ۱۶سال داشتم اما بسیار شیطون و بازیگوش بودم بطوری که اطرافیانم صداشون در می آمد.
