دانلود رمان سارنیا pdf از افسون سرگشته برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
سارنیا یک دختر بازیگوشی اشت که با پدرش زندگی می کند و در یک ویلای اشرافی مستاجرند که پدر سارنیا باغبان ویلاست. پس از چند سال صاحب ویلا همراه با دختراش از خارج کشور بر می گردد و سارنیا کارهای آشپزی و گردگیری خانه را به عهده می گیرد تا اینکه بعد از چند روز، صاحب ویلا همراه با پدر سارنیا برای رسیدگی به املاک دو روز مسافرت می روند. شب اول سارنیا تمامی آزارها و اذیت های دخترهای صاحب ویلا را تلافی میکند و زمانی که به خانه خودشان می رود که بخوابد با یک ناشناس که بهش تیر خورده است روبرو می شود و آن شخص او را به زور با خود همراه میکند و ………
– سارنیا ؟ … کجایی دختر ؟
کتاب اشعار فروغ فرخزادو می بندم و با موجی از نور خورشید مواجه میشم، دستمو سایه بوم چشمام میکنم.
– من اینجام بابا
– داری چیکار میکنی ؟ … بازیگوشی نکن به کارات برس..
از حرفش لبخندی به لبم میاد. دختر ۲۴ ساله و بازیگوشی؟ هرچند وضعیت دراز کشی که روی چمنا دارم کم از بازیگوشی نداره. می چرخمو به شکم می خوابم و سعی میکنم از لای انبوهی از گل های محمدی و رز و دارودرخت پیداش کنم، در تیرس نگاهم نیست.
جهشی میزنم و از روی چمنا بلند میشم و بعد ورداشتن کتابم راهی آلونکمون میشم. سر راه از کنار ویلای اشرافی صاحب خونه رد میشم و برای هزارمین بار آرزو میکنم ای کاش مال ما بود! ولی خونه به این بزرگی می خواستیم چیکار؟ کم از کاخ سفید نداره! بیچاره من که ماه به ماه باید اینجارو تمیز کنم، بازم خوبیش اینه که کسی خونه نیست و ریخت و پاش نمی کنه.
در توری آلونکونو می کشم و جیرجیر کنان باز میشه. دم دمای ظهره و باید برای ناهار چیزی دست و پا کنم. حین هم زدن پیاز داغا از پنجره آشپزخونه چشمم به بابا میفته که در حال هرس کردن درختاست. چقدر این کارشو دوست دارم. جوری رفتار میکنه انگار از دردشون خبر داره، لطیف و با احساس بر عکس دستای زمختو پینه بستش. باید کم کم بازنشستش میکردن. شانس بدش پسری هم نداشت راهشو ادامه بده و به محض دستور صاحبخونه بی چونو چرا باید از اینجا می رفتیم.