پست های ویژه
دانلود رمان آن پنج دقیقه pdf از niroomand برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
نگاه احسان بمن یه طوری شده بود. انگار منتظر حرفی یا حرکتی از طرف من بود. منهم که مثل همیشه ساکت و سربزیر می رفتم و می اومدم تا یه روز ناگهان یادم اومد کارتو لای دفترچه حل تمرینات گذاشته بودم و بدون اینکه برش دارم بهش داده بودم. از خجالت دلم میخواست آب بشم و به زمین فروبرم. ولی دیگه کاری نمی شد کرد. از اون به بعد انگار زندگیم توی یه دور تند رفت…
شبنم بهترین دوست و همراز سخت ترین لحظه های زندگی ام بود. هم اتاقی خوابگاه در دوره کارشناسی ام بود. این که تا لحظاتی دیگر بعد از چند سال از نزدیک می بینمش برایم هیجان انگیز بود. با اینکه تقریبا هر روز با ایمیل یا فیس بوک با هم ارتباط داشتیم ولی اینجوری احساس خوبی نداشتم. دلم می خواست روبروش بشینم. دستاشو بگیرم و توی چشماش نگاه کنم و مثل گذشته ها از تنهایی هام، آرزوهام بگم و شبنم هم مثل همیشه مانند مامان بزرگ ها راهنمایی ام کنه…
عظمت فرودگاه فرانکفورت که با پیشرفته ترین تکنولوژی ها مجهز بود در وهله ی اول هر کسی را مبهوت می کرد. از پشت شیشه افرادی رو که برای استقبال اومده بودند رو جستجو کردم. شبنم اونجا بود. سرحال و پر نشاط. قیافه اش تغییری نکرده بود. خیلی نمی تونستیم صحبت کنیم، پس راه افتادیم. همراه یک تیم از طرف شرکت بودم. تیمی که برای مذاکره و بستن قرارداد اونجا بودند و من هم به عنوان سخنران برای ارائه پروژه ای که در رابطه با جدیدترین مباحث فضای مجازی بود و ماهها روش کار کرده بودم، به آنجا آمده بودیم.
از طرف شرکت اتاق زیبایی در یک هتل مجلل برام رزرو شده بود. که به درخواست من دو تخته بود. از شبنم هم خواسته بودم چند روزی از شهر خودش که با ماشین حدود یک ساعت راه تا فرانکفورت بود بیاید و پیش من بماند.
