پست های ویژه
دانلود رمان مینا pdf از عاطفه و اشیان برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
سعید و پرنیا دخترش هر هفته به سر مزار مادر پرنیا میروند، سعید میخواهد روایت زندگی تلخ و گه گاهی شیرینش را در واپسین سال های عمر برای تنها یاقوت گران بهایی که از زمانه برایش باقی مانده تعریف کند؛ از مینای مهربانش…از برادر خیانت کارش که عشق پاک او(مینا) را به گناهکاری بی گناه تبدیل کرد. از خواهرش (گلرو) که به همراه مسیح عشقی با چشمان آبی اش سالها پس از بی قراری به هم میرسند و مرگ مادرش و پدرش پدری سنگ دل را برای تنها دخترش (دختری که خیلی زیاد شبیه به عشق بی‌گناه است)….
سالهاست که پرنیا چند جمعه در میان به همراه پدر بر سر مزار مادرش می آید. فاتحه ای می خوانند و بعد از اینکه (سعید-سالاری) یعنی همان پدر پرنیا، لحظاتی به دور دست ها می نگرد؛ گاهی نم اشک هایش را با پشت دست پاک می کند و زمزمه هایی با کسی که سالهاست در زیر خاک خوابیده است، می کند. بلند می شود و با پشتی که معلوم است از نامردی های زمانه خم شده است دست، پرنیا تنها یادگار عزیز از دست رفته اش را می گیرد و از قبرستان خارج می شوند.
پرنیا بارها کنجکاوانه می پرسد: بابا پس کی می خواین به سوال های بی جوابم پاسخ بدین؟ بخدا فکرای جور واجور دست از سرم برنمی داره! دارم دیونه میشم باور می کنی؟ بابا شاید فکر می کنی هنوز بچم و نمی تونم حرفاتونو درک کنم؟ سعید همین طور که گوشه سبیل جو گندمی مردانه اش را می جوید، به چشم های دخترش که حالا هر روز بیشتر شبیه به چشم های عسلی و درشت و گرد مینا میشد، نگاه می کند و می گوید:
– نگران نباش پرنیا دخترم. همین روزها پرده از این راز برات برمی دارم تا شاید کمی از نگرانی های دلت کاسته شود…!
لبخند رضایت بخشی کنار لبان قلوه ای و زیبای پرنیا می نشیند و با خودش می گوید:
خدایا؛ هر چه زودتر کم کن تا بدونم مادرم چه گناهی مرتکب شده که پدرم اون رو بی گناهی مظلوم می خواند.
