پست های ویژه
دانلود رمان شبیخون یک فریب pdf از kindness برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
ملیکا شاخص، بیست ویک ساله، رزمی کار.دختری که جدا از خانواده اش زندگی می کند و به طور اتفاقی با حامی آشنا می شود. حامی درخشان و ماموریتی که در آن ملیکا باید نقش جاسوس را بازی کند …
ساعتمو نگاه میکنم…دوازده نصفه شب..سرمو میزارم رو میز..سکوت..آرامش..دیگه دردی رو حس نمی کنم..یاد بچه ها می افتم..سرمو از رو میز برمیدارم..باید بهشون سر بزنم..به هر حال اونا توی ماموریت من زخمی شدن..زخمی؟..درد خودمو یادم رفته..این قدر درد تو زندگی من بوده که این دیگه چیزی نیست..بلند میشم و کتمو از روی صندلی بر میدارم..
تا در رو باز میکنم سرباز کریمی احترام میزاره..رو بهش میگم:
-تحت هر شرایطی..هر زمانی..خبر جدیدی که رسید به من اطلاع میدی..مفهومه؟
-بله قربان…
-خوبه
از ستاد میام بیرون..سوار پرشیای مشکیم میشم..دنده رو جا میندازم..یه دفعه چشمم به اینه جلو میافته و ابروهایی که خیلی وقته از هم باز نشدن..بی توجه به اخمام فرمونو میچرخونمو به سمته بیمارستان میرونم….اولین ماموریتی بود که نتونستم از پسش بر بیام..اگه اون کاظمی پست فطرت رو زودتر شناخته بودم…
کارم به اینجا نمیرسید..اکه بگیرمش زندش نمیزارم..جاسوس اونم تو گروه من؟؟؟ هه..فقط دعا کنه دستم بهش نرسه..لعنتی..محکم رو فرمون میزنم..! بیمارستان شفا..از ماشین پیاده میشم..به سمت بیمارستان میرم..قدم هام محکم ولی خستس..به سمت پذیرش میرم..دستمو میزارم رو میز..با اینکار توجه پرستار به من جلب میشه..نمیزارم حرف بزنه…
-محمد بیگس، تصادفی امروز، کدوم اتاقه؟
پرستار که اخمای منو میبینه خودشو جمع و جور میکنه و شروع میکنه به تایپ کردن..
