دانلود رمان دلارام pdf از هکر قلب برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
داستان در مورد دختری است به اسم دلارام. طی اتفاقاتی، با یه پسری مغرور و البته مهربون به اسم شاهین آشنا میشه. دلارام، برادری به اسم داریوش داره که دانیال پلیسه و برای دستگیری شایان (برادر شاهین) و عموی شاهین که رئیس باند چشم عقاب هستند، وارد باندشون میشه و…
در خانه را به هم کوبید و با گریه از خانه دور شد. آن قدر دور شد که خسته شد. روی زمین نشست. بیصدا گریه میکرد. صدایی، او را متوجه خود کرد که گفت:
-مشکلی پیش آمده خانم؟
دخترک، ترسیده سرش را از پاهایش برداشت و به پسر رو به رویش نگاه کرد و با لکنت جواب داد: ن..نه…نه، مشکلی نیست. سریع اشک هایش را پاک کرد و از زمین بلند شد. دوید و از آن جا دور شد. به پارکی رسید و آنجا بر روی نیمکتی نشست.
پسری هم کنار او نشست. بی توجه به پسری که کنارش نشسته بود، به رو به رو خیره شد. غرق اتفاقات امروز بود. آهی کشید. پسر با تعجب نگاهش کرد و گفت:
-اتفاقی افتاده؟!
دختر بدون مقدمه، از دل پرش به آن غریبه گفت:
-شش سالم بود، برادرم رو ازم جدا کردن. مادرم از دوری پسرش، بعد سه ماه، دق کرد و مرد. پدرم بعد چهلم مادرم، واسم نامادری آورد. نامادری خوبی بود و بد رفتاری نمیکرد، اما اونم بعد هفت سال فوت کرد.
بابام یه زن دیگه ای گرفت. اما این یکی، هر روز من رو میزنه. بابام چیزی بهش نمیگه. امروز هم به بابام گفت که اینجا یا جای منه یا دخترت و بابام هم به من گفت که سه روز وقت دارم از اینجا برم. منم از کار بابام ناراحت شدم. فکر کردم طرف دخترش رو میگیره، اما…نه. پسر حرفی نداشت بزنه. دلش میخواست کمکش کند، اما نمیتوانست. پس گفت:
-خدا کمکت کند.
و رفت….