دانلود رمان تمنای گرگ pdf از محیا برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
چکامه، دختری از جنس درد، تنهایی … متولد شجاعت به تاریخ سیاست. از تبارتوانستن و ترسی که دست پروردهی سیاست است. آرشام، شانه هایی پهن و سینهای ستبر… از جنس مردانگی و غیرت، مرد روزهای سخت و جنگیدن برای هدفی که از آنِ اوست. تمنای گرگ، روایتگر زندگی دختریست که با صلاحدید پدرش به جمعی ورود میکند که از آن خاطرهای جز ترس و نفرت ندارد. او مجبور به زندگی در بین آدمهاییست که صفتشان بیرحمیست و کارشان قاچاق… اما در هیاهوی ترس و زندگی؛ هاتثهی عشق به تکثیر می نشیند؛ و او می ماند و مردی که با محبت بیگانهست و روحش پر است از حس انتقام …
از راه که رسید، با باز بودن در ویلا حیرت کرد. به دور و اطراف نگاهی انداخت. امکان نداشت چکامه از ویلا فرار کرده باشد. با این فکر مشتی به فرمان کوبید و از ماشین پیاده شد. با دو به سمت خانه رفت و در دل دعا کرد، دخترک هنوز هم آنجا باشد. به در که رسید، به شدت در را باز کرد. خانه را از نظر گذراند. خالی بود! به سمت اتاقش پا تند کرد و در را بدون معطلی گشود. نبود! نبود! نفس زنان همان جا ایستاد.
با فکری که از به سرش زد، برق از وجودش پرید. شهریار! نکند چکامه را دزدیده بود!؟ باز نگاه عصیان زدهاش را در خانه چرخاند. باید باغ پشتی را هم میگشت. به سمت باغ رفت که ناگهان وسط راه خشکید. نگاهش روی در باز طبقهی بالا نشست. آن اتفاق در غوغای آن روزهایشان نوبر بود! دیگر ممکن نبود چکامهی سرسخت، دل به دل نجواهایش بدهد.
تازه میخواست برای او، از عشق و علاقه بگوید، تا بلکه دل او را از مرگ برادرش نرم کند و کاری کند که او هم عاشقش باشد اما حالا دقیقا همان شب باید فراموش میکرد، آن در را قفل کند. لعنتی به حواس پرتیاش فرستاد و به سمت پلهها پا تند کرد. باید تا دیر نشده بود همه چیز را برای او توضیح میداد. به طبقهی بالا که رسید، نفسی گرفت. در اتاق باز بود!…