دانلودرمان مرگ احساس pdf از فاطمه احمدی (حلما سادات) برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
بهناز، دختر خانواده ای سنتی است که یک باره عاشق جوانی به نام امیرحافظ می شود. اما پدرش برای او خواب دیگری دیده است. بهناز که ناچار می شود با پسرخاله اش مسعود عقد کند؛ پس از عقد، خود را به پای امیرحافظ انداخته و از او عشق و کمک گدایی می کند. اما امیرحافظ او را پس می زند. این پس زدن، باعث شوکی بزرگ به بهناز می شود و او با سکته ای زود هنگام…
این صدا، آرامشی را به رگ و پی ام تزریق می کند; که هیچ چیزی در این زمان و مکان نمی تواند این حس قشنگ را در وجودم به غلیان اندازد. این صدا را دوست دارم; ولی رنگش را نه! رنگی مثابه اکثر آدمهای امروزی زندگی من… چند رنگ در باطن، و یک رنگ و خوب در ظاهرشان. پاهایم را روی خشک ترین برگ قرار می دهم، خش خش، خش خش… و باز هم تکرار و باز هم آرامشی از صدایش نصیبم می شود، که فارغ از دنیای اطرافم می شوم…
در خیابانی پهن با خانه هایی ویلایی، نه آپارتمان های امروزی، که درختانی تنومند و ستبر در دو طرف خیابان برای هم کورس خودنمایی گذاشته اند و سنگ فرش خیابان را که لباسی به رنگ های زیبای پاییز پوشیده؛ قدم میزنم. صدای غرش آسمان نیز برای ابراز وجود، به گوش می رسد. دل من غمگین است. دل من سراسر درد و رنج و تنهایی است؛ تو دیگر چرا آسمان؟ می خواهی فریاد “های های” برای کدامین غمت سر بدهی؟
پائیز… پائیز…آخ که پائیز، آبستن تمام خاطرات تلخ و گزنده من است. خاطراتی که با هجومشان به مغزم فلج می شوم و با خود می اندیشم، من با چه توان و قدرتی تا بحال طعم مرگ را نچشیده ام. و باز، کلمه ی “پاییز” تداعی می شود برایم… از روزهایی سیاه… از روزهایی که یادآوری هر لحظه آن صبور بودنم را به رخ می کشد.