رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
پست های ویژه
دانلود رمان تب دلهره pdf از کوثر شاهینی فر

 

دانلود رمان تب دلهره pdf از کوثر شاهینی فر

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر 

ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی

خلاصه رمان تب دلهره

داستان درباره دختری به نام یاس است که زندگی‌اش در کنار بی‌بی (مادر بزرگش) و دو برادر ناتنی‌اش می‌گذرد. او برادرانش را چون خانواده‌اش می‌داند، هرچند شرایط زندگی‌شان سخت و پیچیده است. برادر بزرگتر، فردی است که در دنیای پخش مواد مخدر غرق است و همین موضوع باعث می‌شود که یک روز، بی‌بی بر اثر فشارهای روانی سکته کرده و فلج شود. حالا همه‌چیز بر دوش یاس است. او باید از بی‌بی مراقبت کند و بار زندگی را به دوش بکشد. اما داستان تنها به همینجا ختم نمی‌شود. برادر یاس در یک معامله پرخطر، اشتباهی بزرگ می‌کند و محموله‌ای که قرار بود به شخصی به نام شاهرخ تحویل دهد، خراب می‌شود. این اتفاق باعث می‌شود که شاهرخ، یاس را هدف آزار و اذیت قرار دهد و زندگی او را وارد مسیر خطرناکی کند که هیچ‌کس پیش‌بینی نکرده بود.

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان تروما

دانلود رمان گناهکار

قسمتی از رمان

به عقب برگشتم، حالا هردو پشت سرم بودن. سمیه بود و مرد دیگه ای که با اون کت و شلوار و پیراهن که مخصوص فرم نگهبانای عمارت شاهرخ بود ، حدس زدن اینکه از همین نگهبانا باشه سخت نبود. خصوصا اینکه از سمیه اولتیماتوم می گرفت. سمیه جلو اومد و با کمی دقت به من نگاه کرد … رفته رفته لبخندی از سر ذوق روی لباش جا خوش کرد: ای جانم. تویی؟ اینجا چیکار می کنی؟ عماد اخم کرده بود : تو میشناسیش؟ سمیه با کلافگی رو به او جواب داد: مهمون خاصه آقاست … چشمای عماد از من گرد تر شد: چی میگی تو ؟ ـ ای بابا، بیخیال. عماد با تعجب به من زل زده بود که من خندم رو قورت دادم و گفتم: سلام. سمیه روی گونه ش کوبید: اوا خاک به سرم … منو این عماد گور به گوری که کلا بلد نیستیم سلام کنیم. سلام به روی ماهت. بیا بریم تو … با تردید گفتم: آقا … ـ نیستن. سر شبی با دست راست و چپش که همون توحید و شهباز باشن رفتن بیرون.

خدا آخر و عاقبت امشب رو بخیر کنه . فکر نکنم زود بیان. حالا تو بیا بریم داخل … ادامه ی جمله ش به سمت عماد برگشت: شما نمی خوای درو باز کنی؟ دستم افتاد. عماد زیر لب گفت: چقدر تو غر می زنی … سمیه به من چشمکی زد و منم لبخند زدم ….  ـ تو چرا نمی خوری پس؟ به فنجون سفیدی که از اون بخار بلند می شد نگاه کردم. اون چی می فهمید که من استرس برخورد با شاهرخ رو دارم؟؟ ـ تعارف نکن. با شنیدن لحن و صدای مهربون سمیه سر بلند کردم و بهش که روی صندلی دیگه میز ناهار خوری چند نفره ی آشپزخونه نشسته بود نگاه کردم: من تعارفی نیستم. مینو در حال خرد کردن خیار برای سالاد غر زد: اینا چی بود که گرفتین؟ پلاسیده اصن … پیدا بود این غر زدن و این اخم کردنا فقط به خاطر بودنه منه. اما من واقعا دیگه توانایی جنگیدن با مینو رو هم نداشتم و بی تفاوت با قاشق چای خوری قهوه م رو هم می زدم.

سمیه ـ تو همیشه انقدر ساکتی؟ مینو پوفی کشید و کمی تو جاش جا به جا شد: مگه زبون تندش یادت نمیاد؟ نفس عمیقی کشیدم و رو به سمیه گفتم: نه همیشه … سمیه اخمی به مینو کرد و باز با لبخند به سمت من برگشت: نگفتی خانومی، اینجا چیکار می کنی نصفه شبی؟ باز به فنجون خیره شدم و با صدای ته چاه مانندی گفتم: جایی رو نداشتم … مینو ـ اینجا هم که خوابگاهه … با اخم به سمت مینو برگشتم و گفتم: چند دقیقه حرف نزنی، مطمئنا سمیه نمی گه لالی … مینو با دهن باز نگاه میکرد و سمیه بلند خندید: حقته، حتما باید اینطوری باهات حرف زد؟ مینو عصبی از جا بلند شد و از آشپزخونه بیرون رفت. ـ چشه این؟ خندید: بیخیال … اون به هیچ جنس زنی که میاد توی عمارت اعتماد نداره. در واقع زیادی به آقا وفاداره …زیاد جدیش نگیر. سری تکون دادم که مینو سراسیمه باز اومد . سمیه ـ چی شده؟ از جا بلند شدم که گفت: آقا اومده، عصبانیه …

حالش، یعنی زخمیه. سمیه هم از جا پرید و به سمت در آشپزخونه رفتیم. هر سه بین چهار چوب در آشپزخونه ایستاده بودیم. شاهرخ کلافه از یه سمت به سمت دیگه ی سالن می رفت. کت چرم سیاه رنگی تا بالای زانو وشلوار جین مشکی و پیراهن مشکی …. آستین کت از قسمت ساعد پاره شده بود و خون قطره قطره می چکید و پارکتا رو رنگی می کرد. دست دیگه ش رو کلافه وار بینه موهاش می کشید …. شهباز و توحید هم ایستاده بودن. من معنای این نگرانی لعنتیم و این خیره نگاه کردن به خونای قطره قطره ای که سهم زمین می شد رو نمی فهمیدم. نگام رو به سمت دیگه منحرف کردم. شاهرخ ـ با من سرشاخ میشه ؟؟؟ با من ؟؟؟ شهباز ـ دستتون. ـ خفه شو شهباز فقط خفه شو. توحید ـ اون فهمیده کوروکودیل دسته ماست. شاهرخ ایستاد و رو به اونا پوزخند عصبی زد: می خواسته محموله ی منو ببره … دزدی از من؟؟؟

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
داستان درباره دختری به نام یاس است که زندگی‌اش در کنار بی‌بی (مادر بزرگش) و دو برادر ناتنی‌اش می‌گذرد. او برادرانش را چون خانواده‌اش می‌داند، هرچند شرایط زندگی‌شان سخت و پیچیده است. برادر بزرگتر، فردی است که در دنیای پخش مواد مخدر غرق است و همین موضوع باعث می‌شود که یک روز، بی‌بی بر اثر فشارهای روانی سکته کرده و فلج شود. حالا همه‌چیز بر دوش یاس است. او باید از بی‌بی مراقبت کند و بار زندگی را به دوش بکشد. اما داستان تنها به همینجا ختم نمی‌شود. برادر یاس در یک معامله پرخطر، اشتباهی بزرگ می‌کند و محموله‌ای که قرار بود به شخصی به نام شاهرخ تحویل دهد، خراب می‌شود. این اتفاق باعث می‌شود که شاهرخ، یاس را هدف آزار و اذیت قرار دهد و زندگی او را وارد مسیر خطرناکی کند که هیچ‌کس پیش‌بینی نکرده بود.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    تب دلهره
  • ژانر
    عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده
    کوثر شاهینی فر
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    640
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 2,839 بازدید
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.