دانلود رمان عمر شکن pdf از آتنا نیسی علیپور برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
تیارا دختری زادهی تخیل اما در عالم واقعیت دختری سر سخت و مقاوم که در واپسین روزهای مانده به هیجدهمین تولدش راز نهفته ای را میفهمد. رازی مهم که تونلی میشود و راهی باز میکند برای پرت شدن دخترک به عالمی دیگر…عالمی که متعلق به آنجاست. دنیای خیال که در آن رموز ناگفتهای باقی مانده که تیارا با جنگیدن با دشمنانی از پوست و خون خودش به آنها خواهد رسید…
خمیازه ای کشیدم و چشم های خمارم رو با دست مالوندم. نیم خیز شدم و پتو را کنار زدم. نگاهم به ساعت سفیدم که به شکل لوزی بالای تختم نصب بود افتاد. ساعت یازده صبح بود. دیگه خواب از سرم پریده بود. دوباره خمیازه ای کشیدم. وقتی ساعت پنج و نیم صبح می خوابم، باید انتظار این خمیازه ها رو داشته باشم دیگه. نگاهم به ست صورتی و سفید اتاقم افتاد. لبخندی روی لبم نشست. همیشه این رنگ ها بهم آرامش می دادند.
از تو آینه اتاقم که دورش به طرز زیبایی با رنگ سفید کار شده بود، شونه رو برداشتم. با شک به موهام نگاه کردم. موهای طلایی رنگم خرمایی شده بود. چطور امکان داشت؟! بین طلایی و خرمای کلی فرق است! آب دهانم را به زور قورت دادم. شاید دیروز که حموم می رفتم، شامپویی که ازش استفاده می کردم مارکش خوب نبوده و باعث شده موهام این رنگی بشه. با این دلایل سعی کردم خودم رو قانع کنم.
سریع موهام رو شونه کردم و از اتاق خارج شدم. نگاهم به دستم که افتاد آهی از ته دل کشیدم؛ دستبندم که یادگار دختر خاله ام سحر بود از دیروز گم شده بود و من در به در دنبالش بودم. همه جای خونه رو گشتم ولی پیدا نشد که نشد. خیلی دوسش داشتم و برام مهم بود.