دانلود رمان عشق شیرین pdf از مرجان برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دخترِ ساده ای با لباس شب، میان هیاهوی جمعیت کلان شهر، عاشق مردی از جنس غیرت و مردانگی شده و دست سرنوشت آن دو را با مشکلات تلخ و شیرینِ زیادی رو به رو می کنه! اما… آیا شیرین به سپند و سپند به شیرین می رسه؟
چندین سال پرداخته ایم به کار! کارهایی بیهوده برای زنده نگه داشتن نَفس! حال عاشق شده ایم..عاشق یک پوچی! چیزی به اسم خیال! مثل همیشه از تراس اتاق، به اتاق سپند نگاه می کردم و رویاهایی در ذهن می ساختم و می گفتم:
_وای سپند، چرا نمیای خواستگاریم؟ من خسته شدم از این پنهونی نگاه کردن بهت!
تُره ای موهایم را به بازی گرفتم. سپند از روی تخت بلند می شود و به سمت پنجره اتاقش می آید و قلب بی قرارم را بی قرار تر می کند. شال را رو سرمرتب می کنم. نگاهش به آسمان بود و حواسش به منی که خیره نگاهش می کردم نبود! نم اشک را روی گونه هایش دیدم! انگار زمان ثابت مانده بود من داشتم چه می دیدم؟ عشق من، مرد زندگی من داشت گریه می کرد؟ حتی نفس کشیدن هم فراموش کرده بودم.
یعنی چه اتفاقی افتاده که اون داشت گریه می کرد؟ بی هوا و بی دلیل گفتم:
_سلام آقا سپند خوبین؟ساراجون خوبن؟
تازه متوجه وجود من شد. دستی به صورتش کشید و سر به زیرانداخت و چشم به زمین دوخت. زمینی نامعلوم! و با لبخند گفت:
_ سلام! ممنونم. مامان هم خوبه شما خوبین شیرین خانوم؟
وای او داشت حالم را می پرسید دستپاچه گفتم:
_ممنونم.