دانلود رمان تبلور احساس pdf از زهرا دولتخواه برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
مانیا، دختری به شکنندگی شیشه، به نرمی گل، به روشنایی آب… چوب علاقه و اعتماد بیجاش رو میخوره. قربانی شغل پدرش میشه؛ گناه، محکوم با انتظار. پندار، پسری مغرور، به سختی سنگ، اما مهربون، به قهرمان زندگی مانیا تبدیل میشه . ولی آیا پندار میتونه مانیا رو پیش خانوادش برگردونه؟ آیا مانیا بعد از کلی سختی، به آرامش میرسه؟ آیا مانیا میتونه عشق واقعی رو لمس کنه؟
“پندار” هنوز هم یاد جیغ کشیدنش میفتم دلم میخواد کله این پرهام خل رو بکنم. با لحنی پر از عصبانیت گفتم: دیوونه شدی؟ تو که میدونستی هنوز از یادآوری گذشته هراس داره پس چرا وادارش میکنی از اون روزها حرف بزنه؟ _داداش من فقط میخوام کمکش کنم بعدش… _میخوای کمکش کنی؟ تو فقط داری عذابش میدی تو مثلاً دکتری کدوم دکتری بیمارش رو آزار میده؟ _داداش.. _بسه پرهام. بسه. از این به بعد همه حرف هاش رو به من میزنه دیگه دورش نمی پری.
فهمیدی؟ پرهام با یک نگاه منظور داری بهم خیره شد و گفت: باشه داداش باشه اگه با این کار به عشقت میرسی باشه تو باهاش حرف بزن منم کمکت می کنم. هیچ کدوم از حرف هاش رو به جز کلمه عشق نفهمیدم. کی گفته من عاشقش شدم؟ من در قبالش احساس مسئولیت میکنم. _بغض کردن به خاطر خودکشیش به نظرت احساس مسئولیته؟ _من بغض نکردم فقط نگرانش شده بودم. _نمیخواد به من دروغ بگی. _برا چی باید بهت دروغ بگم؟! _پس چرا هر وقت میبینیش
دوست داری دستاش رو بگیری؟ چرا به خاطر حال امروزش با داداشت دعوا کردی؟؟ جوابش فقط سکوت بود و سکوت. _دیدی عاشقش شدی؟ _نخیر این طور نیست. _باشه. فعلا این احساس رو سرکوب کن و نادیده اش بگیر ولی بعداً به حرفم میرسی. همین طور که با وجدان درگیر بودم به طرف اتاق مانیا رفتم و آروم در باز کردم تا مطمئن بشم خوابیده رفتم داخل به صورتش خیره شدم. سرنوشت بعضی وقت ها، واقعاً بیرحمه چه طور این اتفاق ها واسه این دختر معصوم افتاده؟