دانلود رمان عروس دریا pdf از مریم صمدی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
نسیم ملایمی که می وزید…پرده توری جلوی پنجره را تکان می داد ستاره عکسهای آلبوم را با لذت تماشا می کرد و به مرورخاطراتش پرداخت. سرانجام آلبوم را بست و لای بقیه وسایلش، در چمدان قرار داد داشت بقیه لباسها را جمع میکرد که ضربه ای به در خورد. بدون انکه نگاهش به آنسو باز گردد، گفت: بیا تو…
با نگاهی به صورت او از جا برخاست و کنار پنجره رفت. پرده را کنار کشید و در حال تماشای حیاط، لبخند زد. به سوی او بازگشت و گفت:
-باور نمی کنی، ولی احساس خوشایندی دارم. فکر می کنم سر نوشتم توی آلمان رقم می خوره. عجیبه،ولی نسبت به اونجا احساس بدی ندارم.
او هم بلند شد و کنار ستاره رفت و گفت :
-منظورت اینه که می خوای بعد از پایان درست هم آلمان بمونی؟
سعی کرد خنده اش، سپیده را ناراحت نکند. با لبخند کنترل شده ای گفت:
-نه اصلا. منظورم چیز دیگه ای بود.کمی عجیبه، ولی این حس قوی باعث میشه از دلتنگیم نسبت به شما کاسته بشه.
دست روی بازوی او گذاشت وغمگین گفت:
-دلم واست تنگ میشه ستاره.
با لبخند مهربانی به سوی او بازگشت و گفت:
-دل منم واسه تو تنگ میشه خواهر جون،ولی خب چه میشه کرد؟
دل خیلی چیزا میخواد، عقل خیلی چیزای دیگه.
-قول میدی هر ماه برام نامه بنویسی؟
-قول میدم هر هفته یه نامه برات بنویسم.چطوره؟
لختی فکر کرد و سپس گفت:
-نه، اینجوری به درست لطمه میخوره. همون ماه به ماه خوبه.
لبخند دیگری زد و گفت:
-باشه هرچی تو بگی.
صدای درآمد و متعاقب آن، الهه، زن برادرشان وارد شد. با دیدن آن دو ناراضی گفت:
-شما دوتا چقدر حرف واسه گفتن دارید؟بیایید پایین مهمونا می خوان ببیننتون…