پست های ویژه
دانلود رمان عشق پنهان pdf از pegah75 برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دختری به اسم میترا که درشمال زندگی میکنه وعلاقه زیادی به خانواده اش به خصوص برادر کوچکش داره و در بچگی برادر کوچکش خیلی میترا اذیت میکرده و باهاش سرلج داشته ولی حالا چند سال میگذره و………………… شخصیت اول دوتا هستن و از زبون دونفر حرف میزنم بخاطر همین داستان به دو فصل تقسیم کردم و فصل اول رو با زبون دختر میگم وفصل دوم با زبون پسره. …
دوباره بهار هست و فرا رسیدن سال نو و شکوفای شکوفه ها و تولد برادر کوچیکم مثل سال های گذشته میخواد جشن بگیره. هر کی ندونه فکرمیکنه بچه هست. خبرندارن آقا بیست ویک سالشه. من نشسته بودم کنار دریا وبه گذشته والان فکرمیکردم. تا یاد دارم کنار دریا خاطراتمو می نوشتم وهمیشه غروب خورشید رو بغل دریا نگاه میکردم. خلاصه باید بگم عادتم شده بود که بیام کنار دریا وفکرکنم.
همیشه یاد یکی از دوستام می افتم. میگفت من اگه جای تو بودم بابام این خونه رو داشت حال دنیا رو می کردم اونوقت خانوم یه ماشین زیر پاشه انگار نه انگار نوبرشو آورده کلاس میزاره میگه من اهل مادیات نیستم. با به یاد اوردن باران خنده ای به روی لب اوردم نمیدونم این قدر این همه حرف میزنه چرا خسته نمیشه. امروز یک فروردین 1390 هست ومن خودم رو برای جشن تولد مهرداد آماده میکنم.
تو این فکربودم که چه لباسی بپوشم که خودم ازش ایرادی نگیرم. اخه من سرلباس حساسم مامانم بعضی موقعه ها صداش در میاد.مامانمه دیگه با صدای مامان از فکراومدم بیرون…
-دخترکم بیا تو ویلا کارت دارم
-باشه مامان الان میام
از روی شن ها بلند شدم لباسم شنی بود ولی با خودم گفتم اینم روش دوباره میشورم…وارد ویلا شدم
-بله مامان کارم دارین
-اره امروز مهری خانوم نتونست بیاد کمکمون
-مامان من تا یاد دارم این مهری خانوم تو روزهای مهم نبود و ما مجبور بودیم به تنهای کارامون انجام بدیم
