دانلود رمان دارم دیر می شوم pdf از هانیه پروین (هانی پری) برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
قاصدک وارانه گِرد جاده میگردد و میگردد و او را هیچ منتظری نیست. رنگ دلباختگی، طاقتش را بریده و این دل، دلداری ندارد. لبخندی که به چشماش چنگ میزند، به قلبش ریشخند میزند! تصویر زنانی که دوشادوش مردش میرقصند، شیشه قلبش را نشانه میگیرد! نگاه مرد روی لیلیزاد و دستانش به روی دیگری میلغزد… .
چشمانش از تکههای پاره پاره شده دامن اسکاتلندی محبوب اش که در گوشه به گوشهی اتاق خودنمایی میکرد، به روی عقربههای ساعتِ کج شده روی دیوار کشیده شد. پلکهایش را محکم به روی زشتی و زیباییهای دنیایش فشرد و دستش را مالشگونه به روی ناحیه مورد هجوم درد، به گردش درآورد. به ملحفه چنگ انداخت که رنگش از سفیدی به سرخی نجسی مایل گشته بود و تن رنجورش را از تخت دو نفرهشان جدا کرد.
احساس حقارت از قدم برداشتن، نفس کشیدن و سرِ افتاناش پیدا بود. اطراف چشماناش ورم داشت اما قلبش از پُر بودن باد کرده بود و قفسهی سینهاش نامنظم بالا و پائین میشد. در لبهی تیغی راه گزیده بود که طرفی از آن آتش و طرفی دیگر به ناکجا آباد منتهی میشد. اصلا خود پا گذاشتن در این راه، انتهایی جز سیاهی نداشت.
پس از به جا آوردن نوبت صبحگاهی گریه زیر دوش حمام، لباس مناسبی برای پوشاندن کبودیهایی که در جای جای اندام بلوریناش پراکنده شده و جسم حامل دردش را از تک و تا انداخته بود، بیرون کشید. مقابل آئینهی تمام قد اتاق ایستاد تا موهایش را که رنگ شدهی قلم خدا بودند، بالای سرش جمع کند اما با رویت خون مردگیهایی که چهرهی لطیف و دوست داشتنیاش را از قیمت انداخته بود، آبشار موهایش از میان انگشتان سرد و سستاش، به نرمی تمام، به روی سرشانههای برهنهاش فرود آمدند.