رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
دانلود رمان دالان بهشت pdf از نازی صفوی

 

دانلود رمان دالان بهشت pdf از نازی صفوی

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر

ژانر رمان: عاشقانه

خلاصه رمان دالان بهشت

مهناز، دختر ۱۶ ساله‌ای است که در همسایگی پسری جوان به نام محمد زندگی می‌کند. با گذر زمان، این دو متوجه احساسات متقابلشان می‌شوند و تصمیم به ازدواج می‌گیرند. اما تجربه کم، سن پایین مهناز و انتظارات ناپخته‌اش، باعث شکل‌گیری سوءتفاهم‌هایی در رابطه‌شان می‌شود. مهناز گمان می‌کند محمد دلبسته فرد دیگری است و با رفتارهای لجبازانه، رابطه را به سمت جدایی می‌کشاند…

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان مهیل

دانلود رمان توسکا

قسمتی از رمان

اورم نمی شد. محمد بود، اینجا، روبروی من با همان چهره ی مردانه و معصوم، با همان چشمان مهربان و گیرا. چشم هایی که حالا قدر مهربانی و گیرایی اش را می دانستم و چهره ای که سال ها آرزو داشتم تنها یک بار دیگر ببینمش، آرزویی که جز من و خدای من هیچ کس از آن باخبر نبود. چنان احساس ضعف می کردم که با خود می گفتم، آخرین لحظه های عمرم است. لا به لای حرف های امیر که ار من می خواست روی مبل بنشینم، صدای محمد را شنیدم: – فرزانه جان، بهتره دیگه زحمت را کم کنیم. انگار صاعقه بر سرم فرود آمد. پس ازدواج کرده و این زنش است که نه»فرزا «جان صدایش میکند، همان طور که روزی مرا صدا می کرد، همان طور که مدت ها بود ذره ذره جانم با یادآوری اش درد می کشید، از احساس ضعف، حسادت، رنج، پشیمانی، خجالت و… چشمانم سیاهی رفت، فقط دستم را به طرف امیر دراز کردم و دیگر چیزی نفهمیدم.

وقتی چشم هایم را باز کردم، ثریا را دیدم که با مهربانی و ملایمت صدایم می زد با تمام قدرتم می کوشیدم خودم را جمع و جور کنم که دوباره با صدای فرزانه که می گفت: مهنا خانم حالتون بهتره؟! احساس تلخ و کشنده ی حسادت به دلم چنگ زد. من حق نداشتم حسادت کنم. اصلاً هیچ حقی نسبت به محمد نداشتم، ولی چرا این دل لعنتی این جور می کرد؟ انگار تازه بعد از سال ها پرده هایی از روی چهره ی واقعی ام کنار می رفت و خودم را بهتر می شناختم. این من بودم که این طور از حس وجود رقیب درهم شکسته بودم؟! نه، نه، هنوز هم احمقم، چرا رقیب؟! من دیگر چه حقی نسبت به محمد دارم، چه نسبتی با او دارم که این زن رقیب من باشد؟! ای خدا، من ناسپاسی کرده و با حماقت زندگی ام را تباه کرده بودم، ولی به جبرانش هشت سال سوخته بودم. دیگر کافی است. یا خدا مرا ببخش. اشک ناخواسته توی چشم هایم حلقه زد.

ثریا با مهربانی گفت: از»مهن جان، گوش کن. اگه این شربت رو بخوری و یه کمی استراحت کنی بهتر می شی، عرق نعنا و نباته. بعد با محبتی خواهرانه برای نشستن کمکم کرد. دستم را دراز کردم که دستمال کاغذی را از ثریا که بالا سرم ایستاده بود بگیرم که باز چشمانم به چشمان محمد افتاد. ای خدا چه رنجی از نگاه این چشم ها به جانم می ریخت. این بار محمد پشت پرده ی اشک گم شد و فقط صدایش را شنیدم، صدایی که نفهمیدم خشمگین بود یا غصه دار؟! گفت: »امیر، من رفتم الدنب مرتضی.«شربت را خوردم و به توصیه ی ثریا که می گفت: اگر یک ساعت بخوابی حالت خوب خوب می شه. چشمانم را بستم و با بسته شدن در اتاق، در تنهایی و سکوت ماندم. چشم هایم می سوخت و اشک بی اختیار بر گونه هایم جاری بود. بعد از سال ها می دیدم اشک نه قطره قطره، که سیل وار صورتم را خیس می کند.

غلت زدم و سرم را توی بالش فرو کردم تا صدای ترکیدن بغضی که داشت خفه ام می کرد، صدای هق هق درماندگی ام بیرون نرود. مدام این فکر، مثل ماری که قلبم را نیش بزند، توی مغزم دوران می کرد. محمد زن گرفته، محمد ازدواج کرده…!  قلبم می سوخت و آتش می گرفت و سیل اشک های بی اختیارم حتی ذره ای از تلخی این آتش نمی کاست. از فشار ناخن هایم به کف دست هایم که برای خفه کردن صدایم مشتشان کرده بودم حس می کردم دست هایم آتش گرفته و می سوزد. شقیقه هایم از فشار دردی که مثل پتک به سرم کوبیده می شد داشت رمنفج می شد. توی تاریکی اتاق و لا به لای گریه ی بی امانم انگار ناگهان زمان به عقب برگشت و من مثل کسی که نامه ی عملش را جلویش گرفته باشند به گذشته پرتاب شدم، به ده سال پیش، به زمانی که شانزده ساله بودم.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
مهناز، دختر ۱۶ ساله‌ای است که در همسایگی پسری جوان به نام محمد زندگی می‌کند. با گذر زمان، این دو متوجه احساسات متقابلشان می‌شوند و تصمیم به ازدواج می‌گیرند. اما تجربه کم، سن پایین مهناز و انتظارات ناپخته‌اش، باعث شکل‌گیری سوءتفاهم‌هایی در رابطه‌شان می‌شود. مهناز گمان می‌کند محمد دلبسته فرد دیگری است و با رفتارهای لجبازانه، رابطه را به سمت جدایی می‌کشاند…
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    دالان بهشت
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    نازی صفوی
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    505
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 782 بازدید
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.