دانلود رمان کالیپسو pdf از سمیه بختیاروند برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
تارا در ازای دریافت مبلغ هنگفتی وارد یک عمارت میشه تا فلشی رو پیدا کنه که حتی از محتوی اون خبر نداره. اما خیلی زود متوجه میشه هیچ چیز اون طور که نشون میده نیست و برای به دست آوردن فلش باید با آبانی مقابله کنه که اون هم به دنبال به دست آوردنه فلشه و آبان عالمیان، مردی که با چشمهای باز میخوابه.. هرچندکه دشمنهای زیادی داره اما هیچ کدام از اونها توانایی نفوذ به درون خونهاش رو ندارن. اما اون هنوز هم مجبوره با چشمهای باز بخوابه چون بزرگترین دشمنانش درون خونهاش اقامت دارن.خانواده اش…!
سه روز بعداز شروع آموزش، دختر بیچاره کیف و وسایلش را برداشت و از خانه بیرون رفت. و یک پیام برای نرگس فرستاد که شوهر بیچارهٔ سحر حق داشته یک زن دیگر بگیرد چرا که بهجای ازدواج با زنی ظریف با شعبون لات محل زندگی میکرده. میان همین آمادهسازیها بودیم که من برای خرید چند دست لباس برای سحر بیرون رفته بودم.
وقتی از پاساژ بیرون زدم، هنوز چند قدم جلو نرفته بودم که صدای انفجار از جا پراندم. از آنجایی که ماشین را طرف دیگر خیابان پارک کرده بودم. اولش نفهمیدم که این صدای انفجار از ماشین خودم است. پلیس و کارشناسها بالاخره بعد از چندین ساعت خسته کننده رضایت دادند که میتوانم برگردم خانه و منتظر تماسشان بمانم.
اما نمیدانستم با رسیدن به خانه شوک دیگهای منتظرم است. بهمحض ورود به خانه عماد داد زد؛ تارا بیا بسته برات اومده! بعداز هاتثهٔ انفجار ماشین و از آنجایی که منتظر هیچ بستهای نبودم بهسرعت بالا دویدم و همزمان فریاد زدم:
«بازش نکنید.»
البته طبق قانون نانوشتهٔ خانهٔ بیبی هیچچیز خصوصی نبود. وقتی بالا رفتم متوجه شدم بسته از قبل باز شده بود و چکی به ارزش قیمت ماشینی نو دقیقاً مدل ماشین خودم داخلش بود.