دانلود رمان گیلاس ترش pdf از الناز دادخواه برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
پرنیان قصه، دختری بیپروا که درست دو شب مونده به عروسیش، توی یه پارتی مورد دست درازی قرار میگیره و عکس و فیلمای رابطهاش تو جشن عروسی بین اون همه آدم پخش میشه…
چند جرعه آب بهم توان حرکت دادن لبهام رو داد. تازه متوجه شدم ماهیچه گلوم چقدر درد میکنه، از بس به خاطر وحشت بدنم منقبض شده و از جیغ و فریاد خودداری کرده بودم که ماهیچههای گلوم خسته بودن. نگاهم گنگ روی زینب چرخید و گفتم:
«شما از کجا پیداتون شد؟»
افروز از روی صندلی جلو به عقب برگشت و گفت:
«فکر کردی قراره تنها بذاریمت؟ نقشه مامان باجی بود.»
گوشیش رو به سمتم تکون داد و گفت:
«ما رو میز پشتی نشسته بودیم، ازتون فیلم گرفتیم، میخواستیم اعترافش رو با صدای خودش داشته باشیم.»
نگاهم بین زینب و افروز چرخید و گفتم:
«هردوتون میدونید؟»
دست زینب برای تسلی دادن روی بازوم نشست و گفت:
«چرا باید روزای سخت رو تنها میگذروندی فاطمه؟ اینقدر برات غریبه بودیم که باهامون درد و دل کنی؟»
نم اشک چشمم رو خیس کرد، انتظار این برخورد رو نداشتم. بغضم رو قورت دادم و گفتم:
«می ترسیدم نگاهتون بهم عوض شه.»
افروز شکلات شونیز قلبی قرمز رنگ رو کف دستم گذاشت و گفت:
«یه چی بخور ضعف نکنی. بنظر داری پس میفتی.»
شکلات رو از دستش گرفتم و درحالیکه به بازی با زرورقش مشغول بودم گفتم:
«مامان باجی فقط بهم گفت بیام اینجا و تهدیدش کنم. همین.»