پست های ویژه
دانلود رمان احیا pdf از ماریا برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
احیا داستانی داره که با همه وجودت میتونی حسش کنی! داستان عاشقانه، درام، چیزی که مشکلاته روزمره هممونه، اتفاقاتی که همه ی ما باهاش سرو کله میزنیم. از موفقیت های کاری تحصیلی تا شکست تو همه ی خوش بختی ها و ثروت ها، آدمایی که وارد زندگیمون میشن. انتخاب های اشتباهمون، روابط ها و عشق و عاشقی های درست غلط …داستان زندگی شخصیت های این خانواده شاید مشکلات و اتفاقاته هر یک از ما تو زندگی باشه. درد ها زخم ها آزار و اذیت ها همه و همه مشکلاتیه که ما تجربش کردیم و باهامون هم دردی میکنه. افراد مختلفی که چجوری وارد زندگی میشن و زندگی رو تغیر یا نابود می کنند. همه و همه توی داستان بهشت جهنم است گفته شده…
ساعت حدودای 12 شبه وهیلاری در حال جمع کردن وسایلهاش در اتاقه. با سرعت هرچیزی که لازم بود رو جمع میکنه تا سریع از اون خونه بره … تقریبا نصف وسایلاشو جمع کرده. استرس کل وجودشو فراگرفته و هر لحظه میترسه که نکنه فیت سراغش بیاد…به سمت جمع کردنه لباساش میره و سریع همه رو توی ساکش میزاره که یکدفه صدای در زدن میشنوه و با ترس نگاهش به سمت صدا میره.
دوباره صدای در میاد. با ترس به طرف در میره…
هیلاری: کیهه !
_ بردلی . همکلاسیت امروز که کنارت نشسته بود . میدونم خیلی دیر وقته فقط خواستم ببینمت .
هیلاری نفساش تند تند میشه و اب دهنشو محکم قورت میده
بردلی: درو باز نمیکنی ؟
هیلاری: اام خونه مرتب نیست اخه در حال اسباب کشی ام
بردلی : بیخیااال من فقط چند دقیقه میام ببینمتو برم … حداقل درو باز کن و این گلارو ازم بگیر…
هیلاری صورتش در هم مییره و برخلاف میلش درو باز میکنه…دو بادیگاردی که چند متر عقب تر از خونه او نگهبانی میدادن کمی شک میکنن که این موقع شب کی به خونش اومده
_ کیه اون ؟
+ گل دستشه حتمن دوست پسری رفیقی کسیه
_ باشه ولی یکم جلو تر برو
و کمی فاصلشون رو به خونه کوچیک هیلاری نزدیکتر میکنن
بردلی وارد خونه میشه، لبخندی به هیلاری میزنه و گل هایه رز سرخی که براش خریده بود رو به طرفش میگیره :
بردلی: تقدیم به شما لیدی زیبا
