رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
مطالب محبوب
دانلود رمان زهار pdf از آرزو نامداری

 

دانلود رمان زهار pdf از آرزو نامداری

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر

ژانر رمان: عاشقانه، انتقامی

خلاصه رمان زهار

سردار، مردی ۳۱ ساله با گذشته‌ای تاریک، با نقشه‌ای حساب‌شده به خانواده‌ی کامیاب نزدیک می‌شود. اما هدفش چیزی نیست جز انتقامی دیرینه… قربانی این انتقام کسی نیست جز آهو، دختری ۱۹ ساله با نگاهی پاک و قلبی بی‌گناه، که ناخواسته وارد بازی خطرناک مردی می‌شود که چیزی برای از دست دادن ندارد. با کمک دوست مرموز و جذابش، سردار تله‌ای می‌چیند… تله‌ای از جنس ناموس، برای نوه‌ی حسین‌علی‌خان کامیاب مردی که قسم خورده با ناموسش معامله نکند. حالا همه‌چیز در دستان سردار است. اما آیا این مرد بی‌رحم واقعاً می‌تواند نگاه معصوم آهو را نادیده بگیرد؟ یا دلش در میانه‌ی راه می‌لرزد و همه‌چیز از کنترل خارج می‌شود…؟ داستانی پرفراز و نشیب از عشق، انتقام، دروغ، وسوسه و دلی که شاید هنوز هم راه بازگشت داشته باشد.

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان خطا

دانلود رمان ساقی

قسمتی از رمان

حتی نمیدانستم اگر وقایع امروز را برایش بازگو کنم، چه واکنشی نشان میدهد… اصلا بگویم یا نه… ادامه ی این راه برایم خیلی سخت شده بود… ادامه ی این زندگی از سخت هم سخت تر… نمیتوانم کلمه ای دیگر روی لب بیاورم. فقط میخواهم این راه را به سرعت بگذرانم و از این هوا دور شوم… اما انگار حرف های سنگین کیان تمامی ندارند: _به من نه…به وضعیت الانت با سردار فکر کن…من رفیقمو میشناسم…تو رو هم شناختم، میدونم چقدر سختی کشیدی. میدونم چقدر دلت آزادی از اون ویلا رو میخواد. من نمیخوام زیر پاهاش له بشی. نمیخوام حیف بشی آهو. او مثل همیشه بامنظور حرف میزند مثل روزی که اسم آن زن را به میان آورد… حالت تهوع به سراغم آمده و چشم هایم ، گذشتن از مسیر را دنبال میکنند…

چقدر دیگر مانده؟ من پناه بردن به آن زندان را به این حال بد ترجیح میدهم… من گم شدن میان آن اتاق را به این روز تلخ ترجیح میدهم… تابلوی همیشگی را که میبینم، نوری در دلم روشن میشود. هیچ گاه فکرش را هم نمیکردم با دیدن آن تابلو، اینقدر هیجان زده شوم. اینقدر بی تاب باشم برای رسیدن… کیان سرعتش را کمتر میکند و صد متر مانده به دروازه ی بزرگ باغ، کاملا ایست میکند… هنوز قفل در را نزده است و من اگر از این خودروی لعنتی پیاده شوم، دیگر حتی پشت سرم را نگاه نمیکنم. _میدونم اگه بری شاید دیگه حتی تو صورتم نگاه نکنی…قرار نبود امروز اینارو بهت بگم. قرار نبود خودمو پیشت خراب کنم. قرار نبود بزنم همه چیزو داغون کنم لطفا درو باز کن کسی ببینه بد میشه باز کن درو…

لرزش صدایش بیشتر میشود: _از سردار فاصله بگیر اگر نمیخوای زندگیت از اینی که هست جهنم تر بشه…ازش فاصله بگیر. _تو چی ازش میدونی؟چ چی میخوای به م من بفهمونی؟ نگاه خیس از اشکم را که میبیند، فورا سرش را برمیگرداند قفل در را میزند و من را با سردرگمی های جدیدم رها میکند: _من به خاطرت از هرچیزی که بگی میگذرم حتی رفاقتم با سردار. یه کم بیشتر فکر کن…فکر کن و اگر دیدی به بنبست خوردی اگر دیدی کسی نیست به فریادت برسه فقط کافیه باهام تماس بگیری… از دور بیرون آمدن خودروی جهان را از دروازه ی باغ میبینم و با وحشت دستگیره ی در را میکشم. کسی نباید کیان را میدید… نباید من را با او میدیدند… بدون خداحافظی خودم را پایین انداخته

و قدم هایم را سمت آن دروازه ی آهنین تند میکنم… سهند زونکن را از جلویش برمیدارد: _سرت رو مثل کبک زیر برف فرو کردی… ُمچ این کوهرنگ رو اگه نخوابونی کم کم ُکل مشتری های کارخونه رو قُر میزنه… رضا صندلی چرخ دار را حول میدهد: _اونقدر دست دست کردی که این مرتیکه شارلاتانم از سر لجش با ما سهامش رو بهش  فروخت…ببینم…؟از قبل به کوهرنگ نگفته بودی حق اینکه اون سهام رو از کارن بخره نداره؟ سردار دست در جیب، با اخم های درهم ، رو به نمای بیرون از پنجره ی سرتاسری ایستاده است و… در سرش هزاران فکر و صدا چرخ میخورد… _”کارن میخواد سهامش رو به کوهرنگ بفروشه”… _”قیمت رو بالا کشیده اما بازم نصف رقبا طرفش هجوم آوردن”…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
سردار، مردی ۳۱ ساله با گذشته‌ای تاریک، با نقشه‌ای حساب‌شده به خانواده‌ی کامیاب نزدیک می‌شود. اما هدفش چیزی نیست جز انتقامی دیرینه... قربانی این انتقام کسی نیست جز آهو، دختری ۱۹ ساله با نگاهی پاک و قلبی بی‌گناه، که ناخواسته وارد بازی خطرناک مردی می‌شود که چیزی برای از دست دادن ندارد. با کمک دوست مرموز و جذابش، سردار تله‌ای می‌چیند... تله‌ای از جنس ناموس، برای نوه‌ی حسین‌علی‌خان کامیاب مردی که قسم خورده با ناموسش معامله نکند. حالا همه‌چیز در دستان سردار است. اما آیا این مرد بی‌رحم واقعاً می‌تواند نگاه معصوم آهو را نادیده بگیرد؟ یا دلش در میانه‌ی راه می‌لرزد و همه‌چیز از کنترل خارج می‌شود...؟ داستانی پرفراز و نشیب از عشق، انتقام، دروغ، وسوسه و دلی که شاید هنوز هم راه بازگشت داشته باشد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    زهار
  • ژانر
    عاشقانه، انتقامی
  • نویسنده
    آرزو نامداری
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    3717
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 5,110 بازدید
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.