پست های ویژه
دانلود رمان آخرین غروب پاییز pdf از شبنم ا.ی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
باران زیبای ما تو ۱۶ سالگی از دوست پسرش باردار میشه و خانوادش مجبورش میکنن اون بچه رو سقط کنه و به زور شوهرش میدن. شوهری که با یه صحنه سازی اونو بدنام تر میکنه و باعث میشه همه طردش کنن ولیییی..
قبل از اینکه کسی جواب بده بردیا درحالی که پای راستشو روی پای چپش می انداخت، خیلی جدی گفت:
-نیازی نداریم که اون قبول کنه، اونقدر مدرک ازش داریم که حتی با رو کردن یکیش توی دادگاه کارش تمومه.
ارسلان ابروهاشو بالا نگه داشت و گفت:
-یعنی همه چی آنقدر واضح و روشن بوده که شما نیومده دستشو رو کردی و تمام؟ عجب!
دندونامو با حرص روی هم فشار دادم:
-آره دقیقا همه چی واضح و روشن بود منتها مردش دور و بر من نبود که بخواد دنبالش بره، مرد بودن کار هرکسی نیست، درجریانی که داداش؟
و لبخند معنی داری زدم و توی چشماش زل زدم. ارسلان پوزخندی زد و با کنایه گفت:
-خوبه، نیومده خانواده ات رو بهش بفروش.
بابا خودشو به جلو کش داد و سریع گفت:
-ارسلان به خدا…
به بابا نگاه کردم و دستمو به معنی سکوت بالا گرفتم:
-بابا…صبر کنین…
مامان نگران نگام کرد و با سر به بردیا اشاره کرد و لب گزید؛ اما توجهی بهش نکردم و پلک هامو محکم روی فشردم. گرمی دست بردیا رو روی پشتم حس کردم و نیروی بیشتری گرفتم. نفس بلندی کشیدم و با مکث سرمو به ارسلان چرخوندم و خودمو به جلو کش دادم:
-داری از فروختن حرف می زنی؟ از خانواده؟ تو خودت اصلا معنی این چیزا رو می فهمی؟ می فهمی داداش؟ می فهمی معنی خواهر چیه؟ می فهمی معنی هم خون چیه؟
