دانلود رمان تب تند پیراهنت pdf از زهرا گوبانی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
محیا به همراه دختر پنج ساله اش هستی پا به خانه محتشم ها میگذارد و در آنجا زندگیش از نو شروع میشود…خانه ای که سید عماد محتشم همه کاره ی آن است…
سرش را تازه از یقهی تی شرتش رد کرده بود که تقی به در خورد. سرعتش را بالا برد. ظاهرا وقت کشیاش طولانیتر از تحمل مهمانانش بود.
– بفرمایید.
لباسش را مرتب کرد و منتظر ماند. با ورود کامران، لبخندش پرید و شانههایش افتاد. فکر می کرد زینب به سراغش آمده است.
– باهات حرف دارم داماد خاله!
– باشه آقا کامران، دارم میام بیرون.
کامران سر بالا انداخت و با ژست طلبکار نچی کرد.
– نچ، همین جا خوبه. نمیخوام کسی مزاحممون بشه.
گفت و کامل وارد اتاق شد. در را هم پشت سرش بست. صدای آدامس جویدنش حسابی روی اعصاب امیرعباس میرفت. چشم در اتاق چرخاند.
– الحق که کارت درسته مهندس! دفعهی قبل هم که اینجا رو دیدم به زینب گفتم طراحی خونهمون رو فقط باید بدیم به امیرعباس!
یا او زیادی مبهم حرف میزد یا امیرعباس هوش کمی داشت. ابروهایش باز به هم نزدیک شدند. جملات کامران زیادی مرموز و پر از نکته بود.
– ممنون، لطف دارین!
ابروهای کامران هم به هم نزدیک شد ولی کورتر از ابروان امیرعباس. شمشیرش از رو بسته بود.
– شنیدم دنبال هم زدن گند و گوه گذشتهای؟
دلیل این همه خشم و بیادبی را نمیدانست. سابقه نداشت با کسی بحث کند. بلد نبود اره بدهد و تیشه بگیرد.
– بله! منظورتون رو نمیفهمم.