دانلود رمان به من دروغ گفتی pdf برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
لیتوک داد زد: «اون چه کاری بود؟ دیوونه شدی؟»…شیوون سعی می کرد شرمش را پشت یک لبخند معصومانه مخفی کند: «مگه چیه؟ فقط یه بوس کوچولو بود!»….لیتوک نفسش را با صدای پف بیرون داد: «فقط یه بوس کوچولو؟ بیشتر که نبود؟ پس خوشت میاد من رو استیج ببوسمت؟»….ریووک وارد شد و گفت: «مگه چیه؟»….اینهیوک با نیش باز گفت: انگار تو هم خوشت اومده!
ریووک جواب داد: چرا نیاد؟ مگه عکس العمل فنها رو ندیدی…همه خوششون اومده بود!
لیتووک هنوز هم با شیوون در حال حرف زدن بود: اگه این جزو برنامه بود اشکالی نداشت…مثل بوسه های هینیم تو کنسرت اس ام تاون…اما این جزو برنامه نبود!
هیچل هم وارد شد، خیلی خونسرد به نظر می رسید. با ورودش شیوون بیشتر خجالت کشید. «اوه خواهش می کنم بچه ها بیاین همه چیز رو فراموش کنیم باشه؟
لیتوک غر زد: خدا کنه مدیر زنگ نزنه! و با این حرف بحث به پایان رسید.
هیچل چیز دیگری نگغت، فقط روی مبل نشست. یک کتاب از روی میز برداشت، تکیه داد و مشغول خواندن شد…
شیوون نمی توانست به او نگاه کند! چون به خاطر واکنش نشان ندادن هیچل به بوسه روی استیج، احساس سرخوردگی می کرد!
اینهیوک به هیچل نزدیک شد: «هی…به چی فکر می کنی؟ تو خوشت اومد؟»
شیوون شوکه شد! چرا اینهووک چنین چیزی می پرسید؟
هیچل از صفحه کتاب چشم هم برنداشت: «از چی؟»
اینهووک کنارش نشست. « یالا دیگه! میدونی که داریم در مورد چی حرف می زنیم!»
هیچل نالید: « یاا حرفتو درست بزن یا خفه شو!»
شیوون نمی توانست بیشتر از این آنجا بماند و به دستشویی رفت!