دانلود رمان آسمان شب pdf از ناشناس بی احساس برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
راجب دختری هست که از کار سخت بیمارستان انصراف میده و پرستار پسری میشه که تو کماست. اون پسر به هوش میاد و شیدا رو برده خودش می کنه و .. رمانی سه جلدی و خواندنی….
مطمئنا می خواست موهام رو ببینه. دستم رو بردم سمت گیره موهام و بازش کردم. بلندای موهای شکلاتی رنگم تا زیر کتفم می رسید. بهش نگاه کردم. پر از شوق و اشتیاق بود چشماش. خودم رو سمتش کشیدم. دستشو آروم و لرزون بالا آورد اما میونه راه افتاد رو تخت. دستت رو ب…بیا…ج…ج…جلو… سرم رو بردم جلو و کمکش کردم دستش بالا بیاد…
هدایت رو به اون دادم و گذاشتم جایی که میخواست یعنی موهام رو لمس کنه… چندبار دستشو روی موهام بالا و پایین کرد. -ت…ت…تو…خی…خیلی.. خو..خوششگ…خوشگلی… در تمام طول امشب برای اولین بار لبخند روی لبم نشست. لبخندمو دید… اونم لبخند زد… خیلی خوشگل شد وقتی لبخند زد. خوابت نمیاد؟ م…میا…میای…پ…پ…پی…پیشم …. بخوابی؟
به تختش اشاره کردم و گفتم: تختت برای هردومون کوچیکه. سریع اخماش توهم رفت که با صدای آرومی گفتم: روی پاهام گذاشتمش. سریع ساکت شد. بدون اینکه نگاهش کنم دستمو از تو دستش در آوردم، با آروم ترین سرعتی که داشتم روسریم رو در آوردم. کنارش روی تخت نشستم، دستش رو جلو آورد و دستمو گرفت. دستش هنوز نیروی زیادی نداشت.