دانلود رمان زندگی غیر مشترک pdf از سرو روحی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
میر هوشنگ وارسته، بزرگ خاندان وارسته، پس از مرگش شوک بزرگی به دو پسرش که بیست سال آزگار است با هم اختلاف دارند و قهرند وارد میکند … او در وصیت نامه اش نوشته که ونداد و بلوط با هم ازدواج کنند تا به یمن این پیوند مبارک و آسمانی اختلافات کهنه دور ریخته شود و کینه ها پاک شوند. وصلت صورت میگیرد اما …
صدای همهمه که جلوی خانه باغ اقا بزرگ به گوش می رسید باعث شد گام ها سریعتر به دنبال هم روان شوند. با تعجب نگاهش را میان پرده های سیاهی که روی دیوار اویخته شده بودند می گرداند. در باورش هم نمی گنجید پدر بزرگ داشته باشد… ؟! بد تر از همه اینکه در طی بیست و چهار ساعت فهمیده بود پدر بزرگ داشته است اما اینک او مرده است.
نفسش را فوت کرد. با نگاه به برادرش برنا که ارام اشک می ریخت وچهره ی خیس مادر و چهره ی مغموم پدر سعی داشت بفهمد چقدر واقعی است که یک پدر بزرگ داشتن … پدر بزرگی که حالا مرده است… و حالا که نیست باید باورش کند که هست یا لا اقل بود. برنا چنان میگریست که انگار او این مرد را می شناخت. آهسته زیرگوشش پرسید: تو میدونستی؟
برنا اشکهایش را پاک کرد و گفت : اره… تو یادت نیست…. خیلی کوچیک بودی که ما از تهران رفتیم…بلوط آهی کشید. همیشه شناسنامه اش که صادره از تهران بود برایش یک افتخار بین همکلاسی هایش محسوب میشد. و اینکه هیچ وقت لهجه ی شیرازی نداشت هم یکی دیگر از امتیاز هایش بود… با این حال بی توجه به خستگی اش که از ظهر دیروز که از شیراز به تهران آمده بودند.