دانلود رمان عشق خاموش pdf از کمند برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
اردیبهشت ماه بود و هوا گرم، با این که شب بود و به خاطر شلوغی کولر روشن بود ولی هنوز کلافه بود از گرما و به قول ساره تابستان شود حالش چه می شود! یکی از دکمه های پیراهنش را باز کرد که ساره با لبخند سمتش آمد و پیش دستی میوه را پوست گرفته و با سلیقه درون پیش دستی چیده بود سمتش گرفت و گفت: بفرما عزیزم….
حسام پیش دستی را از دست ساره گرفت و نگاه چشمان آرایش شده اش کرد و گفت:
-ممنون
-خواهش می کنم عشقم
برادر زنش خندید و گفت:
-ساره از کی تا حالا میوه پوست می گیری؟
ساره پشت چشمی نازک کرد و گفت:
-از وقتی ازدواج کردم همیشه واسه حسام پوست می گیرم.
حسام پیش دستی میوه را روی میز گذاشت و به برادر زنش گفت:
-بهتره تو هم بخوری ببینی خواهرت چقدر هنر داره…
ساره لبخند زد. کنار شوهرش نشست و گفت:
-سیا واقعا میخوای بری؟
-آره بابا میرم میام…
-خوش به حالت منم دوست دارم بیام
حسام نیش خند زد و سر چرخاند نگاه همسرش کرد و گفت:
-این همه دوست داری بری ترکیه زندگی کنی؟!
-وای آره حسام میریم اون جا با آرامش زندگی می کنیم
-خب چرا نمیری؟ با داداشت برو…
ساره لب به دندان گرفت که حسام عصبی بلند شد و گفت:
-بهترم زندگی می کنی
آن را گفت و از آن ها دور شد. ساره نگاه برادرش که نگاه حسام می کرد کرد و گفت:
-باز ناراحت شد، اوف تا حرف رفتن می زنم ناراحت میشه…
-خب چه کاریه همین جا زندگیتون خوبه که…
-حالا من یه حرفی زدم، حسام زود ترش می کنه، جدیدا تا شمالم نمیزاره برم…
-علاقش زیاد شده تو هم به دلش راه بیا
ساره لبخند زد و گفت:
-حتما
ساره نگاه حسام که کنار پنجره ایستاده بود کرد و با ناز سمتش رفت…