دانلود رمان مرد فاحشه pdf از کیتی ایوانز برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
مالکوم سنت یک وظیفه بود. یک داستان! مرد زیبا وسرسختی که قرار بود یک افشاگری از او دربیاورم. قصد داشتم بدون اینکه او بفهمد اسرار و سبک زندگی اش را کشف کنم. ولی قلبم به مغزم غلبه کرد و ناگهان هیچ چیزی نتوانست جلوی عاشق شدنم را بگیرد. من عاشقش شدم؛ من بشدت عاشقش شدم! و وقتی مالکوم فهمید مرا کنار گذاشت …
در حالی که سوار آسانسور شیشه ای میشدم ابدا ناامید نبودم. تعداد انگشت شماری از کارمندان همراه من سوار شدند و به همدیگر و من سلام کردند. فکر میکنم دهانم باید به مرخصی رفته باشد، چون نمی توانستم حرفی بزنم. ولی در جواب لبخند زدم…لبخندم عصبی بود ولی امیدوار…کاملا امیدوار! همراهان درون آسانسور یکی یکی در طبقات بیرون رفتند تا اینکه من تنها شدم. خودم به تنهایی به طبقه ی
مدیریت رفتم… بسمت او… بسمت مردی که عاشقش بودم. خون در رگ هایم بشدت جریان پیدا می کرد… تقریبا به رگ هایم حمله کرده بود ، بدنم میلرزید و وقتی صدای ایستادن آسانسور را شنیدم تبدیل به یک تلاطم تمام عیار شدم، در حالی که در طبقه ی مدیریت قدم میگذاشتم با شیشه های سرتاسری و کف مرمری احاطه شدم. ولی من به سختی می توانستم چشمانم را از در شیشه ی بلند مات در انتهای سالن بگیرم.
در دو طرف میزهایی وجود داشت که در هر قسمت دو زن با لباس های سیاه و سفید همشکل پشت میز های چوبی تیره ی براق نشسته بودند و بدون هیچ حرفی پشت کامپیوتر هایشان مشغول بودند. یکی از آنها، کاترین .اچ.اولسیس_چهل ساله است که دست راست مردیست که صاحب هر اینچ از این ساختمان است ….با دیدنم دست از کاری که می کرد برداشت. گمانم چیز های نامفهومی گفتم. ابروهایش را بالا داد و…