پست های ویژه
دانلود رمان طیف تیره pdf از الهه برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
با تعجب به مرد میانسال رو به روم نگاه کردم… بی توجه به من درحالی که پوست موزش رو میکند با گوشیش صحبت میکرد، حرف هاش با تماسی که بهش زده شده بود نصفه نیمه مونده بود و من هنوز هم تو شک حرفاش بودم!…قصاص؟ بعد از اینکه صحبت های مرد تموم شد منتظر بهم زل زد… منتظر چی بود؟نمی دونستم!…آب دهانم رو قورت دادم و رو بهش گفتم: هیچ راهی نداره؟ روی میز خم شد و دستاش رو روی میز گذاشت . گفت: هر چیزی راهی داره. مگه نه؟؟؟..
سرمو تکون دادم که ادامه داد، ولی راهش و من نمیدونم!… اخمی کردم و نگاهی بهش انداختم، پس کی میدونه؟ در حالی که پوست موز رو توی ظرف می گذاشت روش رو برگردوند و کیف سامسونتش رو برداشت! خانم تهرانی خواستن شخصا باهاتون صحبت کنن! سرمو تکون دادم که از جا بلند شد و به طرف در رفت…برای همراهیش از جام بلند شدم که یه گوشه ایستاد، راستی داشت یادم میرفت!
دستش رو توی جیبش فرو برد و کارتی رو از توش در آورد…این کارت شرکت خانم تهرانیه! می تونین باهاش تماس بگیرین و یه قرار باهاش بزارین! سرم رو تکون دادم که درو بست و از اتاق بیرون رفت… نفس عمیقی کشیدم و به کارت توی دستم خیره شدم!….شرکت لوازم آرایشی و بهداشتی !dark spectrum
نفس عمیقی کشیدم، مگ تو شرکت بابا کار نمیکرد؟
روی صندلی نشستم و سرمو توی دستام گذاشتم که حس کردم در باز شد… سرمو بالا نیاوردم و منتظر شدم هرکی ک هس کارشو بگ و بره…پناه؟ با شنیدن صدای پیما،خواهر کوچیکترم سرمو بلند کردم…با صدای تحلیل رفتم گفتم: جانم! به طرف صندلی رفت و خیره به اطرافش گفت: چرا اینجا نشستی؟ نفس عمیقی کشیدم و خیره به پارکت های قهوه ای اتاق پدر گفتم: نمیدونم… کیانمهر اینجا بود!
