دانلود رمان من توام تو منی pdf از مهتاب.ع برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
مثل همه رمان ها یه دختر داریم و یه پسر…دخترمون شلخته و بد دهن، پسرمون منحرف و تمیز….حالا چی میشه اگه خدا بزنه پس کله هردوتاشون و روح هاشون باهم عوض بشه؟
_حسام..تو…..تووو….
_حسام چی؟ هــــا؟! درسته دوست نداشتم چند بار تکرار کنم؟ یه نگاه به خودمون بنداز!! آخه کی تو مغزش میره که من، حسام نیک فر با تو؛ تو دختره ی هیچی نداره بی کس و کار که اصلا معلوم نیست شاید بچه ی ناخلفی بودی که پدر و ما…
با سیلی که به صورتش زدم خفه شد و صورتش به سمت چپ متمایل شد، از عصبانیت مطمئن بودم صورتم به سرخی میزنه. ضربان قلبم بالا رفته بود و تموم بدنم تو آتیش در حال سوختن بود، اون حق نداشت…حق نداشت این حرف ها رو بهم بزنه! این حق من نبود.. منی که با تمام بدی ها و سردی های طول دوستیمون باهاش بودم. اما حالا چی؟! داره پدر و مادر نداشتنم رو می زنه تو سرم…؟!
یه چیزی تو دلم درد می گرفت و تیر می کشید؛ تیری که تا مغز استخونم می رفت.. [شکستن دل مثل شکستن استخون دندست…از بیرون همه چی خوبه اما با هر نفسی که می کشی از درون درد می گیره:)] با چشم های اشکیم نگاهش کردم که دیدم با پوزخند اعصاب خورد کنی که این روزها جزو لاینفک زندگیش شده بود، برگشت سمتم. جای انگشت هام رو صورتش مونده بود اما صورتش اونقدر قرمز بود که جای انگشتای من به سختی دیده می شد!
نفهمیدم چی شد اما تو یه عمل ناگهانی هولم داد و من هم به خاطر نداشتن تعادل، به عقب پرت شدم و سرم به دیوار خورد، دستم رو به سرم رسوندم و جایی که با دیوار برخورد کرد رو مالوندم. دیری نکشید که مایع گرمی از سرم جاری شد و دستم رو خیس کرد؛ ندیده هم می دونستم که خون اومده!