پست های ویژه
دانلود رمان عاشقت شدم pdf از زهره ابراهیمی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
با عجله موهای خرمایی رنگش را دور هم پیچید و بالای سر گوجه کرد . شال آبی رنگی – که مناسب مانتوی سرمه ای رنگش بود- برداشت و بعد از این که روی سر مرتب کرد، نیم نگاهی در آیینه به خودش انداخت و برای آخرین بار خودش را در آیینه ی میز آرایش قدیمی مادرش برانداز کرد. وقتی خیالش راحت شد که سر و وضعش مرتب است، بعد از برداشتن پاکت داروهای مادر از روی میز کنار تخت، لبخندی روی لب هایش نشاند و بعد دسته ی کیف مشکی مندرسش را چنگ زد و با چهره ای به ظاهر شاد از اتاق بیرون رفت…
به محض این که پا از اتاق بیرون گذاشت، به دنبال مادر چشم چرخاند. در هال نبود اما، صدای زمزمه اش او را به سمت اتاق انتهای راهرو کشید. وقتی جلوی اتاق رسید، در نیمه باز را هول داد و وارد شد . پا از چهارچوب در داخل نگذاشته بود که با دیدن مادرش که سر سجاده نشسته و صورتش میان چادر سفید نماز قاب گرفته شده بود، چند ثانیه در جا ایستاد و فارغ از تمام مشکلاتی که داشت برای چند دقیقه به چهره ی نورانی و معصومش خیره ماند.
در قاب این چادر سفید درست مثل فرشته ها به نظر می رسید. چقدر عاشق این بود که بنشیند و به صدای قرآن با خواندنش با آن لحن خش دار از بغض گوش بدهد. دیدن قطره ی اشکی که از گوشه ی چشمش نیش زد، دلش به هم فشرده شد و تمام وجودش از بغضی خفه لرزید. دلش می خواست از شدت غم روی زمین آوار شود و زار بزند و نمی توانست . نباید با نشان دادن ناراحتی خود مادر را غمگین می کرد . سرش بی اختیار به سمت بالا رفت.
