دانلود رمان نیمه کال pdf از دنیا_allium برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
قرار بود بزرگ شویم، قدمان بلند شود، تا همین که دستمان را به سوی آسمان دراز کردیم، یکی یکی ستاره ها را بچینیم. بزرگ شدیم، قدمان هم بلند شد، دستمان را هم دراز کردیم، منتها ستاره های بخت ما را، قبل از خودمان، چیده بودند…
«راز هنوز توی گوشم جیغ می کشید…»
صدای گریه اش خانه را پر کرده بود. اما فقط صدا بود انگار، هرچه میگشتم پیدایش نمی کردم. صدایش توی گوش هایم بود. نزدیکتر از هر صدایی. مثل مته داشت مغزم را سوراخ میکرد. سرگردان در خانه به دنبالش می گشتم. توی گهواره اش نبود. توی تختخوابِ من هم نبود. هیچ کجای این خانه ی کوچک نبود. صدایش اما هر لحظه بلندتر میشد.
می ترسیدم نفسش بند بیاید و بیچاره شوم. توی کمد دیواریِ اتاق را ده بار گشته بودم. پشت پرده، زیر قالی، توی یخچال و کابینت هم نبود. هیچ جا نبود و صدایش همه جا را پر کرده بود. وای خدا داشت از گریه خفه میشد و نمی توانستم پیدایش کنم. داشتم دیوانه می شدم. درمانده و بیچاره چسبیده به یخچال، روی زمین سقوط کردم. بچه ام داشت از گریه می مرد و پیدایش نمی کردم. از ته دل جیغ کشیدم. از ته دل اسمش را صدا زدم.
کف دستهایم را محکم به صورتم کوبیدم تا از خواب بیدار شوم. خواب نبود. ناخن به صورتم می کشیدم و با صدای گریه اش جیغ می کشیدم و صدایش میزدم، بی فایده بود. انگشتم تا ته توی پوستم فرومی رفت!