دانلود رمان بعد از تو فصلی هست به اسم زمستانتر pdf از لیلا غلطانی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
گاهی، آدمهایی را برای اولین بار میبینی که احساس نزدیکی و راحتی میکنی … آدمهایی که نه در گذشتهات بودهاند و نه اینکه مطمئنی در آیندهات خواهند بود، که لحظههای تکراری زندگیات را خاص میکنند . آنهایی که میشود روزی چندبار برایشان گفت : خوشحالم که هستی ، و خداراشکر که دارمت …نمیدانی دقیقا چه حسی نسبت به آنها داری! ولی وقتی میروند، انگار چیزی از وجودت را با خود بردهاند …این آدمها، آمدن و رفتنشان شبیه تغییر فصلهاست! تازه و دلگیر و خاطرهانگیز …این آدمها یادگاریاند ! و حسی را که برایت میبخشند برای همیشه ، در خاطرت خواهند ماند …درست مثل فرزانه و بابک این داستان!…
در من زنی نفس می کشد که هر روز صبح بیدار می شود و نقاب بی تفاوتی بر چهره می زند و روز را زندگی می کند ولی به هنگام شب نقاب برمی دارد و به اندازه تمام نداشته هایش می شکند و می میرد. یادمه یه جایی خونده بودم صندلی های آخر اتوبوس جون میده بشینی و تکیه بدی به پنجره و غرق بشی تو خاطراتت .همیشه صندلی های آخر اتوبوس رو ترجیح میدادم نه به این علت ها، نه. ولی فک میکردم از صندلی های دیگه یه پله بالاتره و میشه از اونجا همه چی رو بهتر دید.
زل میزدم به ماشینهای دیگه و همیشه ی خدا دوست داشتم بدونم آدمهای تو ماشینها چه قصه ای دارن. مادر بزرگ خدا بیامرزم میگفت تو ماشین ها هر چند نفر که باشن تو اون ماشین همون مقدار زندگی جریان داره. مثلا الان تو این اتوبوسی که من نشستم 32 تا زندگی جریان داره و هر کی تو رندگی خودش غرق شده. ولی هیچوقت فکر نکرده بودم یه روز بشینم رو صندلی آخر اتوبوس و به زندگی پر از حسرت خودم فکر کنم!