پست های ویژه
دانلود رمان کبودی های زیر پوست شهر pdf از مهسا موحد برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
داستانی از زخم های جامعه! دختری قربانی احساس پدر و مادر….لیلی کاخ نشین؛ مجنون فرش نشین! داستانی از دلِ عشق و نفرت.. پولدار و فقیر! دختری که دخترانگی بلد نیست! گاهی هم هوس باز بودن تمام زندگی را نابود می کند..! وقتی ما داستان ها رو می خوانیم و به آدم های بدِ داستان می رسیم؛ از اون ها متنفر می شیم! اما همه آدم ها دلیلی برای بد بودن دارند.. مثلا کسی را دیدید از بچگی بد باشد؟ قطعا نه! گاهی آدم های اطرافمون باعث می شوند از خودمان متنفر بشیم.. گاهی نبود کسی که نگرانت باشد، بهت محبت کند، تو را نابود می کند! مــن از اول هم کسی را نداشتم…
خدمتکار با دهن کجی به سامر نگاهی انداخت و رفت. بعد از چند دقیقه سامر که دید من بهش محل نمیذارم هم بلند شد و از من دور شد…نفس عمیقی کشیدم و به پیست رقص نگاهی کردم…همه داشتند جفت جفت می رقصیدند…سامیا با اون خروار آرایشش همراه با نامزد هیزش داشت وسط می رقصید. اخه این آدم بود که سامیا می خواست با اون ازدواج کنه؟!! خودش پیش سامیاست و چشمش رو دخترهای دیگه…اصلا به من چه…انتخاب خودشه…
بالاخره کیک رو آوردند. همه سر میزها نشستند و پیست رقص خالی شد… بعد بریدن کیک مهمان ها کادوهاشون رو دادند. من هم کادویی رو که یه گردنبند طلا بود رو روی میز گذاشتم. گرچه خیلی کم بود، اما لیاقت سامیا خیلی کمتر از این هاست…از این دختر به شدت متنفرم!
بعد از چند ساعت مهمونی تموم شد و به خونه برگشتم. سریع رفتم داخل اتاقم و لباس هامو عوض کردم. چون آرایشم زیاد بود، نیاز به یه دوش کامل داشتم. با اینکه حوصله نداشتم اما نمی تونستم با آرایش بخوابم…بی حال یه دوش پنج دقیقه ای گرفتم و به تخت خواب رفتم.
