دانلود رمان زوال pdf از مریم پیروند برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
ریحانه دختری که در بند عشق پسرخاله ش اسیر میشه اما با اشتباهی که بهادر مرتکب شده باعث نفرت و جدایی بینشون میشه که این اشتباه با رقیبی سخت تر اتفاق میفته. رقیبی که جزئی از خونواده ریحانه ست و باعث ویرون کردن زندگیش میشه … عشقی ممنوعه بین بهادر و ریحانه، بهادری که بخاطر اشتباهش شوهر خواهر ریحانه میشه اما باز هم از این عشق سوزان و ممنوعه ش دست نمی کشه…
من و برزو به خونه برگشتیم، از ماشین که پیاده شدم ، پایین تر از خونه رعنا رو دیدم که درحال پیاده شدن از ماشین شاسی بلند مشکی بود ؛ خم شد و از شیشه ی بغل با یه حالت ناز و کرشمه و درحالیکه صدای کرکر خنده اش تا پیش ما میومد با راننده مذکور حرف میزد … برزو کرایه رو حساب کرد و باقیمانده ی پول و از راننده تاکسی گرفت؛ با یه حالت شاکی به پشت سر نگاه کرد و گفت : این رعنای خودمون نیست؟
در حالیکه با حرص و غضب با گوشه ی شالم بازی میکردم گفتم : آره خودشه … خدا به دادش برسه ،که داره بدجوری بهادرو به جون خودش میندازه … برزو با غدی و خشن گفت : بزار برم ببینم با کی داره هر و کر میخنده ، چه معنی داره یه زن متاهل با یه مرد غریبه اینجوری خوش و بش کنه و صدای خنده هاش تا هفت تا آسمون بالا بره!
بازوش و کشیدم و گفتم : بزار بیاد بعد باهاش حرف بزن، جلوی اون یارو زشته چیزی بهش بگی … از زور عصبانیت بازوش و کشید و گفت : چی چیو زشته !! داره با اون مردک که معلوم نیست چه پدرسگ بی شرفیه کرکر میگه و میخنده بعد تو میگی چیزی نگم، زشته ؟! … برزو با خشم و عصبانیت چندقدم به جلو رفت، عاصی شده رو به آسمون گفتم : وای وای من چقدر بدبختم .. برزو تو روخدا بیا بریم …