دانلود رمان عاشقانه صدایت زدم pdf از حنانه محبی زاده برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دکتری که از جدیتش همه میترسن، اعتقادی به عشق نداره و دخترای شهر واسش خیلی مهمن ولی عاشق یه دختر خجالتی و چادریه شهرستانی میشه، کسی که وقتی مادرش از او باردار بود، پدرش اونو فروخت به یه شیخ عرب و داغ زنش و بچش رو دلش موند تا اینکه……
چشم هایش از بی خوابی این چند وقت به شدت می سوخت؛ برای بار هزارم با دستش شقیقه هایش را ماساژ داد و این بار سرش را روی میز گذاشت و چشمانش را بست! با پیج شدن اسمش، کلافه و خسته از جا بلند شد و روپوش سفید پزشکی اش را که همین چند دقیقه پیش از تن کنده بود را تن زد و بعد از برداشتن گوشی پزشکی اش، از اتاق خارج شد.
وارد CCU شد و به ایستگاه پرستاری رفت، کتی مثل همیشه با دیدن او خواست چیزی بگوید اما امروز دیگر ظرفیت نداشت:
_خانوم نیلسن، پرونده بیمار تخت دوازده رو برام بیارید لطفا!
کتی بازهم کوتاه نیامد و با همان لهجه دست و پا شکسته فارسی اش که جان میکند دو کلمه فارسی حرف بزند شروع کرد:
_چی…شد کیان؟! حال تو امروز اصلا خوب نیست!
با شنیدن حرف کتی پوزخندی تلخ روی لب هایش جا خوش کرد. توجهی به کتی نکرد و در عوض از نیلسن به خاطر آوردن پرونده ای که خواسته بود سرد تشکر کرد و وارد بخش شد. شاید تنها دلیلش برای اینکه چند روز بود شیفت شب را قبول می کرد، پسرک ایرانی ای بود که به تازگی به آمریکا آمده بودند.