دانلود رمان حاکم pdf از فرشته تات شهدوست
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: عاشقانه
خلاصه رمان حاکم
در رمان عاشقانه و پرتنش «حاکم»، پریزاد، دختری جسور و مستقل، بیتوجه به خواستهی مردی خشن و مرموز به نام امیربهادر که دوست برادرش است برای یافتن خبری از برادرش پیمان، با پسری ناشناس قرار میگذارد. این تصمیم، آتش خشم و سوءظن امیربهادر را شعلهور میکند. بیخبر از نقشهای که برایش کشیده شده، پریزاد به دعوت او راهی خانهاش میشود و ناگهان در دام او گرفتار میآید. امیربهادر که فریب دروغهای نازیلا نامزدش را دربارهی پریزاد خورده، قصد تنبیه او را دارد. اما پس از شنیدن حقیقت از زبان پریزاد، در برابر خشم خود ایستاده و تصمیمی تازه میگیرد: او میخواهد پریزاد را برای همیشه از آنِ خود کند. در این میان، ورود یاشار پسرعمهی پریزاد و خواستگار دیرینهاش مسیر داستان را پیچیدهتر میکند. یاشار که نزد خانوادهی پریزاد چهرهای محبوب دارد، رقیبی جدی برای امیربهادر میشود. اکنون در میدان پرکشمکش عشق و قدرت، این دلها هستند که حکم میدهند. اما سؤال اصلی اینجاست: در این بازی نفسگیر، چه کسی در نهایت «حاکم» خواهد شد؟
رمان های پیشنهادی:
دانلود رمان بهار رسوایی
دانلود رمان گناه نامدار
قسمتی از رمان
حینی که صدای موزیک را بالا میبرد کمی خودش را رو به پایین سوق داد و چشمانش را بست.. مثل همیشه اولین تصویری که در این حالت پشت پلک های ظریفش نقش می بست طرحی از چهره ی شر و شیطان امیریها در با آن لبخند و نگاه تخش
بود. چشمان مخموری که حتی در پس خیال و رویا هم می توانستند ناجوانمردانه نفس پریزاد را بگیرند. یاد دیشب افتاد وقتی امیر بهادر با او تماس گرفته و گفته بود حرف های نگفته ای دارد که حتما باید با او در میان بگذارد. و دل دخترک چقدر بی تاب شده بود. تا لحظه ی دیدار مرتب با خود فکر میکرد که امیربهادر چه حرفی با او دارد؟ نکند به پریزاد علاقه داشته و حال میخواهد پرده از عشق پنهانش بردارد؟ و چندر به تصور بیهوده ی خود خندیده بود. بهادر عاشق او شود؟ محال ممکن است که روزی امیربها در جذابیتهای دختر ثروتمند و در دانه ای مثل نازیلا را رها کرده و عشق پاک و حقیقی پریزاد را قبول کند.
عشقی که از ابتدای نوجوانی تا به امروز با او همراه بوده و است… نازیلا فقط چند سال کوتاهی است که با امیر بهادر آشنا شده. آن هم به واسطه ی دوستی اش با پریزاد اما خیلی زود جذب اخلاق خاص و مردانه ی او که همیشه با شیطنت ذاتی اش همراه بود قرار میگیرد و به بهانه ی ثروت و زیبایی خیلی زود امیربهادر را در دام خود می اندازد. علاقه ای که پریزاد با توجه به شناختی که روی دوستش داشت می دانست فقط از روی هوسی زودگذر است… پدر امیر بهادر حاج صادق طباطبایی یکی از با آبروترین اشخاص محلهی سمیعی و کوچک سزاوار بود. معلمی بازنشسته که همه روی اسم و اعتبارش قسم می خوردند. در بازار بهترین حجره ی فرش فروشی را داشت. اما امیر بهادر از سال ها پیش روی پای خودش ایستاده و مشکی به اندوخته ی پدر نبود یک مغازه ی کوچک در یکی از پاساژهای همان محله داشت.
به این صورت او هم از قشر متوسط محسوب میشد. نه ماشین آخرین مدل داشت و نه خانه و امکانات آنچنانی پدر خودش سرکارگر یک تولیدی بود. مردی شریف و با اخلاق که با حاج صادق دوستی دیرینه ای داشتند. خانواده ی مهندس شکوهی که جزو معدود خانواده های ثروتمند آن منطقه شمرده می شدند با آن همه امکانات و برو و بیا می توانست بهترین گزینه برای انتخاب هر پسری باشد. و چرا میربها در بلندپرواز نه؟ پسر در محله ی سزاوار که احدی از دست شیطنت های بی حد و نمایش در امان نبود او که در هوش و زرنگی نظیر نداشت. و همین هم باعث شده بود نازیلای مغرور و پرآوازه نسبت به او کشش داشته باشد. دختری که نه میدانست درد و غم چیست و نه حتی یک شب را گرسنه سر بالینگ گذاشته بود. نازیلا دختری از طبقه ی مرفه بود که متاسفانه عادت به فخر فروشی داشت.
و شاید تنها خصلت منفی که در مقابل خوش قلب بودنش در او مشهود به نظر می رسید همین اخلاق ناپسندش بود. هر چیزی که باب میلش بود و یا هرکاری که انجام میداد و می دانست ارزش زیادی دارد آن را چماق کرده و بر سر اطرافیانش می گویید. این برای پریزاد که از بچگی او را می شناخت یک جور عادت شده بود. با اینکه از رابطه ی آن در خبر داشت اما هیچ گاه سعی نکرد دوستی اش با نازیلا را بهم زد. عشق امیربها در در قلب کوچکش چون رازی سر به مهر تا ابد باقی میماند. رابطه ی آن ها هیچ رسمیتی ندارد. خودش هم خوب میدانست که امیربها در هنوز نازیلا را نشان نکرده و ولی این سر و صداها همه از فخر فروشیهای بی امان نازیلا نشات میگرفت که دوست داشت به همه ی دختران محله نشان دهد که امپربها در تنها متعلق به اوست. هر چند بودن با نازیلا عذابش میداد. مخصوصا وقتی در حضور او با امیریها در تلفنی حرف میزد.