رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
مطالب محبوب
دانلود رمان ببار بارون pdf از فرشته تات شهدوست

 

دانلود رمان ببار بارون pdf از فرشته تات شهدوست

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر 

ژانر رمان: اجتماعی، هیجانی

خلاصه رمان ببار بارون

سوگل، دختری با نگاهی خیس از غروب‌های غم‌زده، روایتی‌ست از لطافت در میان تندباد دروغ‌ها. دروغ‌هایی که نه از دشمنان، که از کسانی برمی‌خیزند که روزی نامشان را “عزیز” نهاده بود. جهان او پر شده از لبخندهای دروغین و وعده‌های پوچ، و تنها باران است که همچون آغوشی الهی، آرامش را بر دل خسته‌اش می‌پاشد. هر قطره‌اش پیام‌آور نوری‌ست که تاریکی را پس می‌زند؛ هر بارش، نوید تطهیر است. سوگل هنوز در ابتدای مسیر است، اما طعم تلخ خیانت، زودتر از آنچه باید، کامش را می‌سوزاند. چشمانش حقایقی را می‌بیند که دل هر کسی را می‌لرزاند. اما قرار نیست در این تلخی‌ها غرق شود. او دختری‌ست از جنس امید، از خاکی پاک، و می‌خواهد بماند، بجنگد، و بجای فرار، دیوار شود در برابر موج‌ها.

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان یاسمین

دانلود رمان گناهکار

قسمتی از رمان

این چه طرز صحبت کردن با خواهر بزرگترته؟! در ضمن تو باید به دربست برسی و نمره ی تک ریاضیتو جبران کنی. نگین که از گستاخی کلامش ذره ای کم نشده این چیزا رو نمی فهمم اصلا میرم همونجا درسمم میخونم. بابا – نگین… بابا از زور عصبانیت سرخ شده بود و لباشو روی هم فشار میداد…. نگاهی از سر خشم به نگین انداخت ولی نگین بی توجه از پشت میز بلند شد و رفت بیرون و حالا نوبت مامان بود برای حمایت از نگین. سرمو زیر انداخته بودم و به بشقاب دست نخورده ی غذام نگاه میکردم صدای عصبانی مامان سکوت اشپزخونه رو شکست. تنم لرزید و نگاهم تار شد. دوباره همون حریر نمناک رو پیش چشمام شاهد بودم. مامان – خب راست میگه بچه این همه میره با دوستاش درس میخونه کمی هم به تفریح نیاز داره. بابا – خانم شما دخالت نکن نگین فقط ۱۴ سالشه نیازی نیست که تنهایی بره مسافرت.

مامان – به نیما دیگه شورشو در آوردی هر وقت این بچه ازت به چیزی خواست زدی تو ذوقش چی میشه با نسترن بره. سر بلند کردم، با دست به من اشاره کرد و بدون اینکه نگاهم کنه گفت: این که هست… این … نمیگه سوگل! نمیگه دخترم میگه این… انگار که داره به یک شی و بی جون و بی مصرف اشاره میکنه. چونه م از بغض لرزید احساس خفگی بهم دست داد ولی حتی اینم برام عادت شده بود به این احساس خفقان اور عادت داشتم وابسته بودم به این. نسترن که ناراحت شده بود رو به مامان گفت: منم حقو به بابا میدم اگه نگین بخواد با ما بیاد یکی اونجا فقط باید چارچشمی هوای اونو داشته باشه که به وقت دسته گل به آب نده. حرف که تو گوشش نمیره پاشو از این در بذاره بیرون هر کار دلش بخواد میکنه. از پشت میز بلند شدم نسترن مچ دستمو گرفت کنارش بودم. نسترن – تو که چیزی نخوردی سوگل.

لبام تکون خورد انگار گفتم سیرم ولی صدایی از لا به لای لب های سردم شنیده نشد حتی صدا هم تو گلوم خفه شده بود. پشتمو بهشون کردم و خواستم برم بیرون که مامان بلند گفت: همه ش تقصیر اینه… اگه قبول نمی کرد با نسترن بره نگین هم ناراحت نمیشد… بچه م دید تک و تنها تو خونه میمونه دلش گرفت. صدای نسترن بلند شد. ترس اینو داشت که تحت تاثیر حرفای مامان از تصمیمم صرف نظر کنم. نایستادم … به پاهای لرزونم تا حدی توان قدم برداشتن بخشیدم که فقط بتونم برم… برم از اون محیط متزلزل و پر شده از سرما و حس های بد و آزار دهنده. دستمو به ستون این گرفتم ولی پشت دیوار طاقت نیاوردم و نفس زنان ایستادم داشتم خفه میشدم. نفس عمیق کشیدم لا به لای اون نفس های نا منظم و و کشیده صدای نسترن رو شنیدم.

نسترن – چه ربطی به سوگل داره مامان…. خود سوگلم قبول نمی کرد به زور راضیش کردم. بابا – این بحثو همینجا تمومش کنید. نگین الان تو شرایطی که فقط باید بچسبه به درسش سوگل و نسترن هم میتونن برن فقط باید لحظه به لحظه با من در تماس باشن. واسه اینکه خیالم راحت باشه برید ویلای کاویانی…. ادرسشو دقیق ازش میگیرم… نسترن – اقای کاویانی قبول میکنه بابا مزاحمشون نباشیم. بابا – نه دخترم برادرش و زن برادرش با بچه هاشون اونجا زندگی میکنن برید اونجا خیالم راحت میشه گر چه اگه به مرد بود که باهاتون بفرستم خوب میشد. سکوت کرد… دیگه حتی صدای نفسامو هم نمی شنیدم. نکنه… دست چپمو روی قفسه ی سینه م گذاشتم و بابا بیش از اون اجازه نداد تردید تو دلم پیشروی کنه و گفت به نظرم صلاحه که بنیامین هم باهاتون باشه!

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
سوگل، دختری با نگاهی خیس از غروب‌های غم‌زده، روایتی‌ست از لطافت در میان تندباد دروغ‌ها. دروغ‌هایی که نه از دشمنان، که از کسانی برمی‌خیزند که روزی نامشان را "عزیز" نهاده بود. جهان او پر شده از لبخندهای دروغین و وعده‌های پوچ، و تنها باران است که همچون آغوشی الهی، آرامش را بر دل خسته‌اش می‌پاشد. هر قطره‌اش پیام‌آور نوری‌ست که تاریکی را پس می‌زند؛ هر بارش، نوید تطهیر است. سوگل هنوز در ابتدای مسیر است، اما طعم تلخ خیانت، زودتر از آنچه باید، کامش را می‌سوزاند. چشمانش حقایقی را می‌بیند که دل هر کسی را می‌لرزاند. اما قرار نیست در این تلخی‌ها غرق شود. او دختری‌ست از جنس امید، از خاکی پاک، و می‌خواهد بماند، بجنگد، و بجای فرار، دیوار شود در برابر موج‌ها.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    ببار بارون
  • ژانر
    اجتماعی، هیجانی
  • نویسنده
    فرشته تات شهدوست
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    738
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 2,362 بازدید
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.