پست های ویژه
دانلود رمان دیوانه شدم برگرد 2 pdf از نسیم غلامی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
خیلی سخته یه دختر بدون خانواده ،تو یه دنیا به این بزرگی زندگی کنه، تو هر شرایطی قابل درک نیست. اونم واسه منی که با رفتن حسام تنها بچه خونه بودم. آره شاید از دید خیلیا من لوس بودم. دختری وابسته به مامان و باباش، دختری که تمام زندگیش نوازش های مامان و باباش بود،با نفسشون نفس میکشید،با نگاهشون جون میگرفت….
با صدای بوق مانندی که نشون از پایان وقت میداد نفسی از روی آسودگی سر دادم. دیگه خبری از سوال های داورا نبود، با تشویق جمعیت به خودم اومدم و با احتیاط که خون دماغم شدیدتر نشه سرم رو به نشانه ی تشکر پایین گرفتم سردردم به حدی بود که صدای دست زدنا، حتی ریتم نفس هام هم تشدیدش می کرد. رومو به طرف میز بچه ها بود برگردوندم به سمتشون قدم برداشتم.اونام پاشدن و به استقبالم اومدن ،برای لحظه ای چشام تنگ وتار شدو به حدی بینایم رو تحت تاثیر قرار داد که حالت تهوع شدیدی بهم دست داد و تو اون همهمه در سکوت مطلقی غرق شدم… .
با حسِ نوازشِ دستی لای موهام هوشیار شدم،قبل از باز کردن چشمام.صدای هیوا تو گوشم پیچید.
-رهام…
بالحن رهام گفتنش دلم دوباره جون گرفتو شروع به تپیدن کرد.نفس عمیقی کشیدم و ترجیح دادم بعد از این همه تشویش، با حرفا های هیوا آرام بگیرم.
-رهامم…[صداش لرزید]تورو خدا چشماتو باز کن،[کم کم رنگ گریه گرفت]
دارم دیوونه میشم…من از این لباسِ خونیه تنت میترسم.آخه ببین زندگیم چطوریه؟[الهی من همینجا قربونیه زندگی گفتنت بشم، با سنگینی چیزی رو قلبم چشممو باز کردمو آروم نگاهی انداختم هیوا بود که سرشو گذاشته بود رو قلبم.
-دلم بودنتو میخواد رهام زدن قلبت آرومم میکنه.
[تو همون حال دستمُ تو دستش گرفت]
-رهام چرا دستات یخ زده، جون هیوا پاشو،بخدا میمیرمآ.
-تو غلط کردی بمیری مگه دست خودت.
با بهت تو جاش نشست و نگاهم کرد.همون طور که نگاهش به من بود چشماش حلقه ی اشک بستُ.هیچی نمیگفت و فقط هر لحظه نگاهم میکرد.
