پست های ویژه
دانلود رمان آسمان پر تلاطم pdf از یگانه نعمتی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
لبه های پالتوی ارتشی اش را به هم نزدیکتر کرد و لعنتی زیر لب به خودش فرستاد که صبح فراموش کرده بود زیپش را درست کند، داشت با تک تک سلول های تنش سرما را تجربه میکرد و بیشتر از یک و نیم ساعت پیاده روی، تمام تنش، بخصوص پاهایش را سر کرده بود. سرمای دی ماه اردبیل واقعاً استخوان سوز بود. فصل سرما قطعاً برای پولدارها لذت بخش تر بود…. پوزخندی زد و چرا نباشد؟ وقتی کنار سیستم گرمایشی، از پنجرهٔ آپارتمان لوکسشان در حالی که فنجان قهوه در بین انگشتانشان است، خیابانهای پوشیده از برف را تماشا میکنند، چرا نباید این سرما و این یخبندان برایشان لذت بخش نباشد؟ با دیدن در آهنی ساختمانشان به قدم هایش سرعت بخشیده و وارد راهرو شد..
یقه پیراهنش که بین انگشتان دخترک مشت شد، حرفش، در گلویش مرد و متعجب به خشمی که از چشمان قهوه ای دخترک زبانه میکشید زل زد، او اما عصبی عصای پیرزن را با دست آزادش گرفت و گوشه ای پرتاب کرد، انگار داشتند جان را از دهانش بیرون میکشیدند.
-قسم میخورم عزیز،،،،
پیرزن را بیشتر به خودش چسباند و در صورتش غرید
-به روح مادرم قسم میخورم اگه یه بار اسمش و برای بافتن دری وری به زبونت بیاری، به موی سفیدت هم رحم نمی کنم.
یقه پیرزن را محکم رها کرد و دوباره انگشت سبابه اش را سمتش نشانه گرفت، تیر نگاهش هنوز در چشمان ترسیده ی پیرزن فرو رفته بود و اجازه ی تکان خوردن به مردمک هایش را نمی داد.
-بگو باشه….
عزیز اخم در هم کشید و سمت جای همیشگی اش قدم برداشت اما صدای فریاد دخترک در فضای کوچک آمان قلب پیرزن را انگار درون سینه اش متلاشی کرد
-گفتم بگو باشه عزیز…
عزیز روی تشک نشست و به تنها پشتی رنگ و رفته شان که کنار بخاری بود تکیه داد
ــ باشه بلای آسمونی، خدا از رو زمین ورت داره آسو،،،
خدا نصیب خاکت کنه من راحت بشم از دستت.
